اگر می خوای بمیری پس باید خیلی سخت تر زندگی کنی.
اگه می خوای راه متفاوتی رو بری، باید راه دیگه ای رو پیدا کنی.
فکر کردن به"فکر نکردن" خودش یه جور فکر کردنه.
در حقیقت این سرنوشتمونه، خندیدن توی یه درد تموم نشدنی.
میدونی...
لحظه ای که گفتی آزادی هیچ آزادی ای وجود نداره
می دونی...Moonchild- RM
***نفس های عمیق کشید تا کمی آروم بشه اما گلوش سوخت. جنازه ی بغض های نترکیده با سر پنجه های چروکیدشون به حنجرهش چنگ می زدن و نابی حس می کرد راه تنفسیش مسدود شده. انگار که حنجرهش تبدیل به یه گور دسته جمعی شده و هیچ فضایی برای عبور مولکول های هوا باقی نمونده باشه. سینش طوری به خس خس افتاد انگار که بغض جدیدش برای زنده به گور نشدن با فریاد التماسش می کرد. در حال تجربه ی بدترین نوع دلسوزی بود. دلسوزی برای خودش.. وقتی هیچ کاری برای بهتر شدن اوضاع ازش بر نمیومد حد اکثر توانش رو گذاشته بود که همه چیز بدتر نشه، ولی شده بود. چی می تونست بدتر از خود کشی یونگی باشه؛ بدتر از مرگ خود خواسته ی قهرمان زندگیش؟
دستش رو به دیوار گرفت و کنار پیاده رو نشست. صورتش رو توی دست هاش قایم کرد. فکر به یونگی بغضش رو از قفس آزاد کرد و راه فرار رو بهش نشون داد.
- آخ...
درد داشت...
مرگ امیدش درد داشت...
انگار که قلبش رو در قرینه ترین حالت ممکن شکافته باشن. دستش رو روی سینهش گذاشت؛ سینهش لیوان نبود که فقط نیمه ی پرش رو ببینه. باد نا امیدی توی اون نیمه ی خالی می پیچید و لرزه به تن روحش می انداخت.
نمی خواست کسی جز خودش شکستش رو ببینه. سرش رو به دیوار تکیه داد و اجازه داد اون درد بگذره. یونگی داغش کرده بود و حتی اگر درد و سوزش می گذشت، باز هم جاش می موند. جای اون داغ رو دلش تازه می موند. خودش می دونست هر بار که یه نگاه به قلبش بندازه هم نیمه ی خالی رو می بینه و هم جای سوختگی رو، حتی اگر معجزه بشه و بعد از پشت سر گذاشتن اون شیش ماه جهنمی بفهمه همش کابوس بوده.
با حس جریانی که داغ اشک هاش رو خنک می کرد چشم باز کرد. قطره ها بارون برای به آغوش کشیدن دخترِتنها، راه زمین رو در پیش گرفته بودن. بین اشک هاش لبخندی زد و دست هاش رو به دو طرف باز کرد. آسمون هنوز دوستش داشت که حتی دل خورشید رو هم به خاطرش می شکست. دوست داشت کسی براش گریه کنه و حالا کل دنیا با تمام وسعتش به حالش اشک می ریخت.
بارون هر لحظه تند تر می شد ولی نابی حس می کرد تپش قلب و جریان خون توی رگ هاش کند تر شده. به دیوار تکیه داد و باز چشم هاش رو بست. پدر و مادرش رو کنار خودش تصور کرد. حتی نمی دونست صورتشون چه شکلیه ولی حضورشون رو حس می کرد. صدای اون تپش های آشنا توی گوش هاش پیچید و براش لالایی خوند. انگار که خواب بود و مادرش نوازشش می کرد. کابوسش تبدیل به رویا شد و این معجزه ی آسمون بود. معجزه ی آسمون برای پروانهش...

YOU ARE READING
Kiss my wings
Mystery / Thriller• Name: Kiss my wings • Couple: Sope, Yoonmin, Vkook، boyxgirl & ... • Writer: Polaris • Summary: شروع تاریکی زندگیش ساده به نظر می رسید. رسوایی یونگی در مطبوعات و برملا شدن رازی که به نظر بزرگترین پنهان کاری زندگیش بود، مقابل چشم هزاران تماشاگر...