سلام، خیلی زمان گذشته
هیچ علامت سوالی توی صدات نیست، واقعا خودتی
انگار که یک قانون باشه
جای نشستنت همیشه یک جاست، دمِ درِ سرد
بهم اطمینان بده خوب غذا میخوری، چون همه ی این ها میگذره
حالا میتونی مثل قبل راحت بخوابی مثل کاری که قبلا میکردی
جدی میگم، تو حق داری که خوشحال تر باشی
دیگه اون کلمات رو به زبون نیار، لطفا
تو که میدونی اون کلمات بیشتر اذیتم میکنه
تو میگی میخوای دوستم داشته باشی، که چی بشه؟
تو نمیدونی چه حسی داره وقتی قلبت رو بدی به من
همونقدر که تنها بودی، امیدوارم کسی رو ملاقات کنی
که بیشتر از خودت دوست داشته باشه
متاسفم که من اون شخص نیستم
Ending scene- IU
***
"جونگ کوک"
اونقدری به اون شهر و دنیای مردمش علاقه نداشتم که دلتنگ نفس کشیدن تو هواش باشم، یا با چشم های کنجکاوی جو فرودگاه رو از نظر بگذرونم.
خیلی دوست داشتم بی دغدغه به سئول برگردم که بگم " واو! حتی صدای چرخ های چمدونم توی فرودگاه اینچئون متفاوته" و بعد اشک های دروغینم رو از گوشه ی چشمم پاک کنم و با اخم بینیم رو بالا بکشم.
اگر میتونستم من هم به خودم دروغ میگفتم، مثل تمام آدم هایی که با دیدنم متوجه توانایی خارق العادهشون تو دروغ و دغل بازی شدن، مثل جیمین.
حالا که بازهم پام به اون فرودگاه و شهر باز شده بود، فقط میخواستم یه صدا رو بشنوم، اون هم صدای خسته ی نابی و یونگی بود که باید بهم جواب پس میدادن. اون ها چه بلایی سر تمام داشته ها و علایق من آورده بودن، چه بلایی سر خانوادهم آورده بودن؟
مگه نمیدونستن من بخش عظیمی از خودم رو پیششون جا گذاشتم؟
وقتی که داشتم از اون خونه بیرون میزدم بهم گفتن خودشون میتونن از خودشون مواظبت کنن، ولی من بعد از دو سال باید چی ازشون تحویل میگرفتم؟
خودم هم نمیدونستم!
حق نداشتم طلبکار باشم چون همه ی اون درد ها باید سهم من میشد، همه ی اون درد ها باید میراث به جا مونده از جئون هیون وو برای من میبود.
برعکس روزی که دوباره به سئول برگشتم، روز رفتن پاهام هیچ قوتی نداشت. هنوز یادمه چقدر تنها و خمیده پاهام رو روی زمین میکشیدم. انگار کسی یه طناب دورم بسته بود و من رو داخل اون پرنده ی آهنی میکشید. اون غم سنگین پس زده شدن بود که بهم جرعت رفتن میداد، با وجود اینکه هنوز دلم از اون شهر کنده نشده بود.
YOU ARE READING
Kiss my wings
Mystery / Thriller• Name: Kiss my wings • Couple: Sope, Yoonmin, Vkook، boyxgirl & ... • Writer: Polaris • Summary: شروع تاریکی زندگیش ساده به نظر می رسید. رسوایی یونگی در مطبوعات و برملا شدن رازی که به نظر بزرگترین پنهان کاری زندگیش بود، مقابل چشم هزاران تماشاگر...