part 00

3.8K 288 32
                                    

به نظر غمگین می رسید. پرسیدم:
+ هنوز بهش فکر می کنی؟
لبخند زد.
_معلومه...
قلبش به اندازه ای بزرگ بود که گاهی توش گم میشدم.
+ مگه میشه؟
-وقتی برای اولین بار دیدمش، روحم از تنم خارج شد و رو به روم ایستاد. بهم هشدار داد که سمتش نرم، چون اون یه میوه ی ممنوعه بود. به حرفش گوش نکردم، یه خنجر روی سینم گذاشت و درست روی قلبم تنظیمش کرد. همین که دلم با دیدنش به تپش افتاد، اون خنجر تو قلبم فرو رفت.
دستش رو وسط سینم گذاشت و چشم هاش رو با درد بست.
- درست همین جا...میگفت اگر من رو ببوسه، لب هام شکوفه میدن...راست میگفت روی لب هام پر از شکوفه ی گناهه...

***

سلام...
نویسنده ی kiss my wings صحبت می کنه. من Polaris هستم...
اول از همه باید پیشاپیش از تمام کسانی که نوشته ی من رو می خونن تشکر کنم...
و یه تشکر ویژه از گندم که اگر نداشتمش، هیچ وقت شروع به نوشتن نمی کردم.
من با نوشتن این فیک بار ها خندیدم و اشک ریختم. خیلی دوست دارم به شما هم احساسات شخصیت هام رو منتقل کنم و امیدوارم موفق باشم.
همیشه باورم بر این بوده آدم هایی که بتونن بدون رو به رو شدن با شخصی، بهش احساسی رو منتقل کنن خیلی قوی هستن. امیدوارم من هم قوی باشم.
داستان من کمی متفاوته و این شاید باب میل بعضی ها باشه، شاید هم نه...
راستش من نمیتونم خیلی کاپلی به زندگی نگاه کنم. از نظر من عشق هیچ چیز و در عین حال همه چیزه...
همونطور که می تونه زندگی بخش باشه، کشنده هم هست...
سعی کردم توی داستانم علاوه بر عشق بین دونفر، عشق بین اعضای یک خانواده رو هم نشون بدم. اینکه یک پدر می تونه عاشق دخترش باشه و یک برادر از زندگیش به خاطر خواهرش بگذره و اون رو مثل یک فرشته ببینه.
اینکه چطور اعضای یک خانواده هر چقدر که به هم نزدیک باشن می تونن راز های وحشتناکی رو از هم پنهان کنن ...
و در نهایت اینکه یک اشتباه می تونه چه بلایی سر زندگی چند تا خانواده بیاره...
توی این داستان خیلی دوست داشتم کمی به شخصیت اصلی زن قدرت بدم و به خودمون نشون بدم که ما خانوم ها هیچ وقت از زندگی حذف شدنی نیستیم، حتی از زندگی مردی که به هم جنس خودش گرایش داره. ما خیلی قدرتمند تر از چیزی که نشون می دیم هستیم و اول از همه باید این حقیقت رو به خودمون ثابت کنیم. نابی( شخصیت اصلی زن) می تونست با بهانه ی زن بودن وشکننده بودنش پا پس بکشه، ولی پیش میره...با قدرت جلو میره تا خانواده اش رو نجات بده و در این راه خیلی از داشته هاش رو از دست می ده و با حقایق تلخی رو به رو می شه. من از این شخصیت چیز های زیادی یاد گرفتم و ازش ممنونم...
شاید توی بخش هایی از داستان دلتون واقعا از شخصیت ها بگیره و حتی ازشون متنفر بشید، ولی می تونم این اطمینان رو بهتون بدم که در نهایت به همه ی اون ها بابت اشتباهات و شاید خودخواهی هاشون حق خواهید داد.
یه اسپویل کوچیک اینکه هر کجای فیک که فکر کردین دیگه تمام گره های ذهنیتون باز شده و راز دیگری برای بر ملا شدن نیست، اتفاق جدیدی میوفته و معادلات ذهنیتون رو بهم می زنه...نمی دونم این خوبه یا بد ولی امیدوارم دوستش داشته باشین.
شاید توی چند پارت اول انتظار داشته باشید تمامی شخصیت هارو ببینین ولی باید بگم شخصیت های اصلی به آرومی بهمون ملحق می شن و در ابتدا سعی کردم به واسطه ی دختر داستان ذهنتون رو آماده کنم...
پس با من بمونید...
تنهایی خیلی ترسناک تر از چیزیه که فکرش رو بکنید. شاید بعضی هاتون مثل من یه درونگرا باشه و تنهایی و استقلال رو ترجیح بده، اما فکر نمی کنم تنهایی اونقدر هم دلربا باشه...برای شخصیت های داستان که خیلی عذاب آور و طاقت فرساست.
در ابتدای هر پارت سعی کردم ترجمه اهنگ هایی که به فضای داستان می خورن رو براتون بذارم تا ازش لذت ببرین، البته که اکثرش از پسر هاست....
در نهایت من یه ستاره ی قطبی ام که شاید هیچ وقت نتونه مسافتی بیشتر از دور خودش رو روشن کنه، اما به نظرم همین هم برای شروع بد نیست. شاید ندرخشم ولی گاهی می تونم شفق های قطبی رو ببینم، گذر ابر ها رو احساس کنم و تاریکی وجودم رو از بین ببرم.
هیچ ستاره ای بدون آسمون نیست..من هم یه آسمون کوچیک برای خودم ساختم و خوشحال میشم شما هم با ورودتون ستاره بارونش کنید.
منظور از آسمون چنل کوچیکم توی تلگرامه که گاهی دل نوشته و در دل های شخصیت های داستان رو توش قرار می دم. گاهیم زود خودم رو با اسپویل هام لو میدم:)))
لینک چنلم رو براتون می ذارم تا به آسمونم سر بزنید.
شما ستاره های منید...
@HeAvEnLyspiritchannel


Kiss my wings Where stories live. Discover now