Part 15 🔗

6.9K 939 108
                                    

پارت پانزدهم

فلش بک-قبل از رفتن یونگی به اتاق تهیونگ

عینکش رو از روی بینیش برداشت و با دو انگشت شست و اشاره چشماشو ماساژ داد...عینکش رو دوباره روی چشمش گذاشت و دستش رو لای موهاش فرو کرد و با انگشت موهاشو شونه کرد...با دیدن هوسوک ، به سمت ایستگاه پرستاری رفت و به میز تکیه داد...

یونگی:امشب شیفت توعه؟...فکر کردم جیمین امشب شیفته!

هوسوک:اره...راستش من جای جیمین وایسادم...رفته پیش نامزدش...فکر کنم نامزدش مریضه!...اوه یونگی چشمات رنگ خونه!...حالت خوبه؟استراحت نکردی؟

یونگی:نه نتونستم بخوابم...دو ساعت دیگه عمل دارم ولی نتونستم حتی نیم ساعتم بخوابم...تهیونگ...فکرم درگیر تهیونگه...نگرانشم...میدونم زیادی نگرانم چون سکته سنگینی نکرده ولی بابت دلیلش نگرانم!...وقتی داشتم معاینش میکردم به چیزای عجیبی رسیدم...بنظر میاد مشکل مادرزادی داره!...فقط امیدوارم خیلی جدی نباشه که مجبور بشم توی لیست پیوند قلب بنویسمش...

هوسوک لبخند بزرگی زد و میزش رو دور زد و کنار یونگی ایستاد و بغلش کرد و دستش رو روی کمرش کشید

هوسوک:نگران نباش یونگی اون حالش خوبه...ما هممون حواسمون هست! من خودم شخصا مراقبشم تو برو یکم بخواب..برای عمل باید حواست سر جاش باشه!

یونگی اروم چشماشو بست و نفس عمیقی کشید و سری تکون داد و متقابلا هوسوک رو بغل کرد
یونگی:ممنونم هوسوکا!...یه سر بهش میزنم بعد میرم بخوابم...لطفا هرچی شد بیدارم کن.

هوسوک لبخند زد و چند ضربه دوستانه به بازوی یونگی زد و به نشونه مثبت سرشو تکون داد

هوسوک:باشه نگران نباش یونگیا!...من این جا انقدرام بدردنخور نیستما!..برو رفیق برو استراحت کن!

یونگی لبخندی زد و دستی تکون داد و به سمت اتاق تهیونگ رفت...با خیال این که تهیونگ خوابه ، آروم در رو باز کرد اما با دیدن وضعیت تهیونگ و کوکی در رو محکم بست و با چهره برزخیش به تهیونگ خیره شد...بعد از چند لحظه ، چشمای تهیونگ باز شد و به یونگی نگاه کرد

تهیونگ:امممم..هیونگ!

با دیدن لبخند مستطیلی تهیونگ ، بیشتر عصبی شد و با نگاه آتشینش به سمتش رفت...نگاهی به جونگ کوک کرد و بعد دوباره به تهیونگ نگاه کرد و غرید

یونگی:چرا تو بغلته؟؟..لباساش...

لبهای تهیونگ بلافاصله از هم فاصله گرفتن و مانع تموم کردن جملش شد

تهیونگ:ششش...هیونگ لطفا!..ببین چه آروم خوابیده...گناه داره بیدارش نکن... خودم گفتم!

تقریبا خونش به جوش اومد و جواب داد

ℛ𝒶𝒾𝓈ℯ𝒹 𝒾𝓃 ℘𝒶𝒾𝓃 🔗Where stories live. Discover now