پارت هفتاد و پنجم
با احساس نوازش شدن موهاش ، چشماشو به آرومی باز کرد و لبخندی به صاحب انگشتا زد..
تهیونگ:هیونگ!
مرد بزرگتر لبخندی زد و پیشونی پسرش رو بوسید و با خوشحالی جواب داد
یونگی:جان هیونگ؟...گرسنه نیستی؟
دست یونگی رو گرفت و با انگشت شصتش ، پوست دستش رو لمس کرد... نگاهی به جونگ کوک که هنوز خواب بود و سرش رو روی سینه تهیونگ گذاشته بود انداخت و به آرومی سری تکون داد
تهیونگ:گشنمه هیونگ...دلم...دلم میخواد برام برنج و کیمچی سرخ شده درست کنی!
مرد بزرگتر لبخند غمگینی زد و پیشونی پسرش رو بوسید
یونگی:متاسفم عزیزم ولی فعلا نباید غذای سنگین بخوری...به جاش میتونم برات فرنی یا سوپ درست کنم!
تهیونگ:پس هر دوتاشو برام درست کن هیونگ...
مرد بزرگتر با لبخند سری تکون داد به آرومی سر جونگ کوک رو از روی سینه تهیونگ برداشت و روی بالش گذاشت...دستشو زیر زانو و کمر پسرش گذاشت و از روی تخت بلندش کرد و وارد آشپزخونه شد و تهیونگ رو روی اپن گذاشت
تهیونگ:هیونگ من بچه نیستم که منو این بالا نشوندی!
یونگی خندید و در یخچال رو باز کرد تا مواد مورد نیازش رو از توی یخچال برداره و همزمان جواب داد
یونگی:شاید بچه نباشی ولی انقدر دلم برات تنگ شده که میذارمت اون بالا همش تماشات کنم!
تهیونگ آروم خندید و دست یونگی رو گرفت و به سمت خودش کشوند...دستاشو دوطرف صورت یونگی گذاشت و گونه مرد رو به آرومی بوسید
تهیونگ:متاسفم هیونگ...خیلی متاسفم که انقدر اذیتت کردم...قول میدم خیلی زود خوب شم و دوباره برگردم سر کار...اینجوری هر روز همو میبینیم...باهم قهوه میخوریم و وقت میگذرونیم.. قول میدم برات زیاد بخندم...گفتی دلت برای صدای خنده هام تنگ شده...همش صدات میکنم هیونگ... انقدر صدات میکنم که کلافه بشی و هیچوقت دلتنگ این نشی که صدات کنم...دوست دارم هیونگ...خیلی دوست دارم...اگه...اگه اتفاقی برات بیوفته من دوباره میمیرم هیونگ...خیلی مراقب خودت و این باش...
دستشو روی سینه یونگی گذاشت و ادامه داد
تهیونگ:تا وقتی این میتپه من زندم و برات میخندم اما اگه یه لحظه هم از کار بیوفته دیگه هیچوقت نمیخندم خب؟
مرد بزرگتر تلخ خندید و قدمی به جلو برداشت و بدن لاغر و ضعیف پسرش رو به آغوش کشید...بوسه ای به گونه تهیونگ زد و جواب داد
یونگی:میدونم همه ی حرفامونو شنیدی...لطفا بین خودمون بمونه باشه؟..نمیخوام جیمین بفهمه...
YOU ARE READING
ℛ𝒶𝒾𝓈ℯ𝒹 𝒾𝓃 ℘𝒶𝒾𝓃 🔗
Romanceنام⸙ بزرگ شده در درد ژانر⸙ اسمات/رومنس/خشن/BDSM/درام کاپل⸙ ویکوک رده سنی⸙ +21 خلاصه⸙ ͎.:جونگ کوکی که از بچگی فروخته شده بود تا به عنوان برده توی خونه همسرش زندگی کنه و هر شب دردناکک ترین رابطه ها رو تجربه کنه و هیچ دلخوشی تو زندگیش نداره و تنها دلیل...