Part 27 🔗

6K 868 504
                                    

پارت بیست و هفتم


با چشمایی که از شدت خوشحالی برق میزدن به وسایل اتاقش نگاه میکرد و هر لحظه از خدا بابت داشتن تهیونگ توی زندگیش تشکر میکرد...با شنیدن صدای در ، بالاخره از اتاق عزیزش دل کَند و به سمت در رفت و با خوشحالی دهنش رو باز کرد تا به اون دوتا دکتر شیطون که همیشه خدا درحال کل کل کردن بودن ، سلام کنه که صدای داد یکشون باعث شد دهنشو ببنده و با تعجب بهشون نگاه کنه


بکهیون:من کوتوله نیستم احمق تو زیادی درازییییییییییییییییییییییییی!


چانیول خندید و با نگاه شیطونش به جونگ کوک نگاه کرد و با لبخند بزرگی پرسید


چانیول:اصلا تو بگو ، هیونی کوتوله نیست؟


بکهیون دوباره فریاد زد


بکهیون:فقط خفه شو احمــــــــــــــــــــــــــــــــــق!!!!


جونگ کوک که از حرفای اونا چیزی نفهمیده بود به آرومی گفت


کوکی:ممممیشه انگلیسی بگین؟ننننـ...نفهمیدم!


بکهیون ناگهان با دیدن جونگ کوک یاد وضعیت تهیونگ افتاد و سعی کرد نگرانیشو تو صورتش نشون نده ، پس با لبخند مهربونی موهای جونگ کوک رو بهم ریخت و به انگلیسی گفت


بکهیون:اوه کوک ببخشید متوجه نشدم اینجایی!...تهیونگ تو اتاقشه؟


کوکی:اوهوم....گـ...گفت سرش درد ممممیکنه و میخوابه..


بکهیون:اشکالی نداره من بهش یه سر میزنم..این احمقم قراره دستتو گچ بگیره...با هم برین آشپزخونه و اگر اذیتت کرد با خیال راحت با قابلمه بزن تو سرش!


جونگ کوک به دکتر بانمکی که این اواخر به دیدنش عادت کرده بود خندید و بعد همراه چانیول به سمت آشپزخونه رفت...بکهیون بعد از این که مطمئن شد اون احمق سر کوکی رو گرم میکنه ، به سرعت از پله ها بالا دوید و خودشو به تهیونگ که روی شکمش روی تخت خوابیده بود و صورتش رنگ پریدش خیس عرق بود و با چشمای بسته و زیر لب ناله میکرد ، رسوند.....کیف وسایلش رو روی زمین کنار تخت انداخت و کنارش روی زمین زانو زد و با ملایمت موهای تهیونگ رو از روی پیشونیش کنار زد


بکهیون:تهیونگ؟...صدامو میشنوی؟


پلکای بی حال تهیونگ از هم فاصله گرفتن و با دیدن بکهیون دوباره چشماش پر از اشک شدن...اروم و بی جون نالید


تهیونگ:هیونگ..دارم می میرم...خیلی درد داره هیونگ...به موقع رسیدم هیونگ...اگه این بلا سر جونگ کوکیم میومد من میمردم..اون..اون حرومزاده لختش کرده بود هیونگ...من لباس تنم بود و دارم اینهمه درد میکشم...اگه...اگه کوکیم...


بکهیون:هیششش...آروم باش دونگسنگ عزیزم...تو قهرمانشی پسر!....هرکاری بتونم برات میکنم فقط بهم بگو دقیقا کجاهات سوخته...

ℛ𝒶𝒾𝓈ℯ𝒹 𝒾𝓃 ℘𝒶𝒾𝓃 🔗Where stories live. Discover now