پارت مخصوص پرسش و پاسخ
(عزیزای دلم حتی اگر سوالی ندارید این پارت رو بخونین بعضی از تکه های داستان رفع ابهام شده و کمی هم براتون اسپویل کردم!)
نویسنده درحالی که برگه ها رو محکم بین انگشتاش گرفته بود وارد اتاق مخصوص که قبلا با کاراکتر ها اونجا جمع شده بودن شد و نگاهی به صندلی های خالی انداخت.. با یاداوری تک تک کاراکتر ها لبخندی زد و به جاهاشون نگاه کرد...با رسیدن به صندلی که قبلا متعلق به هوسوک بود ، با ناراحتی چشماشو بست و با صدای آرومی زمزمه کرد
نویسنده:هیتلر ، میشه لطفا کمک کنی صندلی ها رو جمع کنم؟
هیتلر:برنامه جدیدی داری؟
نویسنده:این بار میخوام ازشون بخوام هرجایی دوست دارن بشینن...یدونه ازین فرش نرمالوهای پشمالو براشون آوردم ، اونو میذارم وسط و چندتا هم صندلی پشت فرش و رو به روی خودم میذارم اما قبلش باید تخت جیمینو بیاریم بعد فرش بندازم!
هیتلر:جیمین با پرستارش پشت دره...بیا صندلیا رو برداریم بعد بیاریمش داخل!
نویسنده سری تکون داد و کاغذهای توی دستش رو روی کاناپه تک نفره مخصوص به خودش گذاشت و همراه هیتلر صندلی ها رو جمع کرد و بعد به همراه پرستار و هیتلر ، تخت چرخدار مخصوص رو که جیمین روش خوابیده بود رو به داخل کشید و گوشه اتاق گذاشت...پرستار پالسیمتر روی انگشت اشاره جیمین رو چک کرد و دستی به ماسک اکسیژن روی صورتش کشید و از درست بودنش مطمئن شد و رو به نویسنده توضیح داد
-من داروهاشو بهش دادم و دستگاهارو الان چک کردم..همه چیز مرتبه و وقتی اثر داروی آرامبخشش بره بیدار میشه...اممم حدود نیم ساعت دیگه!
نویسنده:اوه عالیه نیم ساعت دیگه خیلی خوبه... ازتون ممنونم هروقت برناممون تموم شد لطف کنین بیاین تا بیمارستان همراهیش کنین...راستی کِی مرخص میشه؟
-اوضاعش از اون چیزی که فکر میکردیم بدتره پس احتمال میدم یک هفته ی دیگه هم باید بستری بمونه..
نویسنده با ناراحتی به جیمین نگاه کرد و دستی لای موهای بلوندش که ریشه هاش دوباره قهوه ای شده بود کشید و آروم زمزمه کرد
نویسنده:باید وقتی بیدار شدی با یونگی بفرستمت موهاتو رنگ کنی...بلوند خیلی بهت میومد جیمینی!
این بار رو به پرستار لبخندی زد و گفت
نویسنده:ممنونم....لطفا بفرمایین توی اتاق کناری از خودتون پذیرایی کنین تا ما کارمون تموم شه!
پرستار سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت...هیتلر به همراه نویسنده فرش رو وسط اتاق پهن کرد و کنار تخت جیمین و کنار ضلع بالایی فرش چندتا صندلی گذاشت و در آخر خودش روی کاناپه تک نفره کنار نویسنده نشست و منتظر ورود پسرا شد...بعد از چند دقیقه در باز شد و یونگی با نگرانی وارد شد
YOU ARE READING
ℛ𝒶𝒾𝓈ℯ𝒹 𝒾𝓃 ℘𝒶𝒾𝓃 🔗
Romanceنام⸙ بزرگ شده در درد ژانر⸙ اسمات/رومنس/خشن/BDSM/درام کاپل⸙ ویکوک رده سنی⸙ +21 خلاصه⸙ ͎.:جونگ کوکی که از بچگی فروخته شده بود تا به عنوان برده توی خونه همسرش زندگی کنه و هر شب دردناکک ترین رابطه ها رو تجربه کنه و هیچ دلخوشی تو زندگیش نداره و تنها دلیل...