پارت بیست و ششم
جلوی در ایستاده بود و با کنجکاوی به تهیونگی که با کلافگی دنبال کلید توی جیب لباسای خیسش میگشت نگاه میکرد...لباسای خیسش؟...لباسای تهیونگ چرا خیس بود؟...بی اختیار سوال توی ذهنش رو بلند پرسید
کوکی:ته...للللباسات چرا خیسه؟
دستای تهیونگ برای چند لحظه از حرکت ایستادن و بعد بدون این که به کوکی نگاه کنه دوباره مشغول گشتن شد و جواب داد
تهیونگ: برای همین جیمین برام کاپشن اورده بود...اممم وقتی منتظر هیونگ بودم رفتم دستامو بشورم..اممم..شیر..اره شیر دستشویی خراب بود خیس شدم..اره...
کوکی:اما پـ...پشتت خیسه!
تهیونگ که بالاخره موفق شده بود کلیدو پیدا کنه ، پوفی کرد و کلید رو وارد قفل کرد و خودشو لعنت کرد که هیچوقت رمز در خونش یادش نمیموند و همیشه مجبور میشد با کلید درو باز کنه
تهیونگ:شیر خودم نه...اونی که پشت سرم بود جلوی شیر خراب ایستاده بود...چقدر سوال میپرسی کوک بیا تو!
نا خواسته تیکه آخر حرفشو فریاد زد و باعث شد جونگ کوک غافل از درد بیش از اندازه ای که تهیونگ میکشید ، حس کنه اشتباه بزرگی کرده که انقدر تهیونگ مهربونش رو عصبی کرده
سری تکون داد و آروم زمزمه کرد
کوکی:بـ..ببخشید!
تهیونگ با ناراحتی به جونگ کوک که سرشو پایین انداخته بود و به کفشاش نگاه میکرد ، خیره شد و اهی کشید و به سمتش رفت و بغلش کرد
تهیونگ:عذر میخوام کوک فقط یکم سرم درد میکنه و روز پر استرسی داشتم...نمیخواستم داد بزنم!....یالا کفشاتو دربیار و بیا تو!
جونگ کوک بوسه ارومی به سینه پوشیده شده با لباس تهیونگ زد و با لبخند کوچیکی به چشماش نگاه کرد
کوکی:با...باشه الان در میارم!
تهیونگ:فکر کنم واقعا حالت خوبه چون لکنتت خیلی کم شده!
لپای جونگ کوک دوباره رنگ گرفتن و با لبخند خرگوشیش به تهیونگِ رنگ پریده نگاه کرد
کوکی:مممعلومه که خوبم....اومدم پیش تتتو..خونه ی تو...اااون دیگه نمیاد پس خوبه خوبم!
تهیونگ هم لبخند کمرنگی زد و موهای خرگوش خوشحال و کیوتش رو بهم ریخت...
تهیونگ:خوبه پس بیا با خونم آشنا شو!
جونگ کوک با لبخند سری تکون داد و وارد خونه شد و به محض دیدن سالن خونه ، چشماش پر از ذوقی کودکانه شد که تهیونگ با دیدنش لبخندی زد
YOU ARE READING
ℛ𝒶𝒾𝓈ℯ𝒹 𝒾𝓃 ℘𝒶𝒾𝓃 🔗
Romanceنام⸙ بزرگ شده در درد ژانر⸙ اسمات/رومنس/خشن/BDSM/درام کاپل⸙ ویکوک رده سنی⸙ +21 خلاصه⸙ ͎.:جونگ کوکی که از بچگی فروخته شده بود تا به عنوان برده توی خونه همسرش زندگی کنه و هر شب دردناکک ترین رابطه ها رو تجربه کنه و هیچ دلخوشی تو زندگیش نداره و تنها دلیل...