Part 35 🔗

5K 670 416
                                    

پارت سی و پنجم


خمیازه ای کشید و با انگشتاش مشغول مالیدن چشماش شد...بعد از چند دقیقه بالاخره از رخت خواب عزیزش دل کند و از جاش بلند شد...آروم در اتاقش رو باز کرد و نگاهی به سالن انداخت...با دیدن سکوت خونه ، روی نوک انگشتاش تا وسط پله ها رفت و با دقت گوشاشو تیز کرد...با نشنیدن صدایی لبخندی زد و با عجله به سمت آشپزخونه رفت و با دیدن خالی بودن آشپزخونه ، بزرگ ترین لبخندش رو روی لباش نشوند..


فوری به سالن رفت و تلفن بی سیم خونه رو برداشت و به آشپزخونه برگشت درو بست و فوری شماره بکهیون رو گرفت


بکهیون:ته؟


کوکی:جونگ ککککـ...کوکم هیونگ!


بکهیون:عه خرگوشی تویی؟...جانم چی شده؟


کوکی:هیونگ یادته ببببهت گفته ببببودم باهات باید تا یه ججـ...جایی برم؟


بکهیون:معلومه که یاد....نکن چانیول اعصابمو خورد نکن احمق دارم با تلفن حرف میزنم.... یـــــــــــا... جونگ کوکی یه لحظه پشت خط بمون الان میام...


جونگ کوک با صبوری سکوت کرد و به صدای کتک خوردن چانیول توسط بکهیون گوش کرد و لبخندی زد...این دوتا دکتر همیشه باعث خنده بودن!

بعد از چند لحظه بکهیون برگشت و با ملایمت صداش کرد


بکهیون:کوک؟...هستی هنوز؟


کوکی:ایـ...اینجام هیونگ!


بکهیون:ببخشید این میمونِ احمق داشت خوراکیامو جلو چشم خودم میدزدید!...خب چی میگفتی؟


کوکی:هیونگ مـ..میدونی که امروز تتتتتولد تهیونگه!


بکهیون:معلومه که میدونم...خودم بهت گفتم!...ببینم یادت نرفته که امشب منو یونگی میخوایم بیایم اونجا و تهیونگ رو سورپرایز کنیم؟


کوکی:نه هیونگ ییییادمه...به کمکت ااااا...احتیاج دارم!


بکهیون:میدونی هیونگ همیشه برای کمک به تو وقت داره!...چه کاری باید برات انجام بدم؟


کوکی:ممممن..من یه مقدار پپپپـ...پول خورد دارم که باید ببریم جاش اسکناس بگیریم و ببببـ...بعدش باهاش میخوام کادو بگیرم!


بکهیون:کوکی عزیزم...میخوای بهت کمک کنم؟...منظورم پوله...می...


کوکی:نه هیونگ...می..می..میخوام حتما با این پول کککادو بخرم براش!


بکهیون:باشه ولی مطمئنی؟


کوکی:بله هیونگ...مممطمئنم!


بکهیون:باشه میام دنبالت بریم ولی...به تهیونگ چی بگم؟...بگم برای چی اومدم دنبالت؟


کوکی:نگران نباش هیونگ ، تهیونگ خخخخخوابه...شایدم رفته بیرون چون من هیچ جای خخخخونه ندیدمش..

ℛ𝒶𝒾𝓈ℯ𝒹 𝒾𝓃 ℘𝒶𝒾𝓃 🔗Where stories live. Discover now