+ گریه نکن توت فرنگی ، ماهم دیگه رو پیدا کردیم ،چرا گریه میکنی؟
- دلم برات تنگ شده بود
آلفا ، امگای گریون رو بیشتر به خودش فشرد و تو بغلش تکونش میداد، مثل شاخ و برگ هایی که باد بهاری مابینشون درحال حرکته
+ دیگه گریه نکن
امگا فین فینی کرد و بینیشو بالا کشید ، آلفا سرشو بالا گرفت و روی دونه دونه قطره های اشک امگای کوچک تر بوسه میکاشت
+ امگای من ، دیگه نمیزارم هیچ چیزی تورو ازم بگیره
و بعد دندون هاشو داخل گردن امگا فرو برد
یکدفعه از خواب پاشد ، فورا دستاشو روی گردنش گذاشت و روی گردنش میکشید تا از وجود نداشتن مارک مطمعن بشه
وقتی چیزی پیدا نکرد نفس عمیقی کشید و دستشو روی قلبش گذاشت که به سرعت به قفسه سینش میکوبید ، خوابی که دیده بود براش مثل واقعیت جلوی چشمش ظاهر میشد ، هر لحظه ی اون خواب
انگار واقعا کسی اون رو مارک کرده بود ، درد خفیفی که روی شاهرگش حس میکرد ، به این فرضیش دامن میزد
نگاهی به جونگکوک انداخت که روی زمین خوابیده بود ، وقتی از خواب بودنش مطمعن شد آروم از بالای سرش رد شد تا داخل سرویس بهداشتی اتاق بره
با آروم ترین حالت در رو باز کرد و داخل شد ، نگاهی به خودش داخل آینه انداخت ، لپ هاش قرمز بودن و کمی پیشونیش به خاطر بالا بودن دمای بدنش مرطوب شده بود
مشتشو پر آب کرد و روی صورتش پاشید ، با حوله صورتشو خشک کرد و از داخل دستشویی بیرون اومد
دوباره پاورچین داخل تخت رفت ، پتو رو روی خودش کشید اما چشماش سوژه خوبی برای بیدار موندن پیدا کرده بودن ،مردمک های قهوه ایش روی جونگکوک قفل شدن و تهیونگ رو به فکر فرو بردن
آیا واقعا آلفا جفت دیگری که داشت ، در هزارسالِ گذشته اون جفتش بود ؟ پس با این حساب تهیونگ جفت جایگزینش بود یا واقعا جفتش ؟!
تهیونگ با اینکه یکی دو روز میشد که جونگکوک رو دیده ، اما در همون نگاه اولم وقتی داخل چشماش نگاه کرد ، تا تهش رو خوند ، بهش حسی داشت که تکراری بود ، حسی که قبلا چشیده بودش ، اما گم شده ، حسی که اعماق روحش گم شده و اون نمیتونه درست متوجه بشه که این حس رو کی و کجا و با کی تجربه کرده
تهیونگ تازه جفتشو پیدا کرده ، پس این حس از کجا نشأت میگیره؟ چرا حس میکنه از ته دلش میخواد آلفا رو در آغوشش بگیره ، اما چرا؟ این چه حسیه؟ چرا کمی خجالت داخل این رفتارهاش ادغام نشده؟
حس دلتنگی ، دوست داشتن و ترس از دست دادن در این دو روزه از کجا اومده؟ چرا گرگش به جای اینکه کمکش کنه ازش میخواد که جفتشو در آغوش بگیره؟
VOUS LISEZ
ETERNAL LOVE
Fanfiction[ عشق ابدی ] _ تکمیل شده همراه همدیگه کنار همدیگه هم قدم با هم پیش رفتیم ، باهم جفت بودیم ، همه چیز مثل یک زندگی عادی بود برامون ولی قرار نیست همه چی به وفق مرادت باشه ، این رسم زندگیِ در این دنیا فقط صبور بودن و زمان میتونه همه چیز رو درست کنه "...