part 43

763 132 34
                                    

جونگکوک کمی پتو رو روی تهیونگ بالا تر کشید ، نگاهی به چهره ی خسته و غرق خوابش انداخت ، تهیونگ انقدر خسته به نظر می‌رسید که جونگکوک چندبار پلن میریخت تهیونگ رو تو تشت شیر ، گلاب و گل رز بزار و ماساژش بده

بوسه ای طولانی ولی آروم روی موهای امگا کاشت ، خیلی آروم از روی تخت بلند شد و کتش رو پوشید ، سمت در رفت و دستگیره رو به سمت پایین فشار داد که با صدای خسته تهیونگ متعجب سر برگردوند و قلبش چند ضربان رو رد کرد

+ کجا؟

(وقتی میپوشم لباسمو بهم بگی کجا ، مثلا روم زوم کنی بوم بوم کنه قلبم 🦦)

× بیدارت کردم ؟

جونگکوک بی خیال رفتن شد حداقل فعلا ، رفت روی تخت بالا سر تهیونگ نشست و موهاشو نوازش کرد

+ میخواستی کجا ... بری؟

× میخواستم برای توت فرنگی بزرگه ، توت فرنگی بیارم

تهیونگ آروم خندید و خودشو بیشتر به جونگکوک چسبوند ولی دوباره با دل درد و سردرد اخمی کرد و آروم روی تخت نشست

+ دوباره حالت تهوع دارم

جونگکوک فورا تهیونگ رو بلندش کرد و سمت سرویس بهداشتی برد ، نگاهی به چهره ی تهیونگ که شفاف تر و خسته تر بود انداخت

× این عادیه ؟ این که حالت تهوع داری؟

+ آره عادیه ، چیزی نیست

( واقعا حالا تهوع تو دوران قاعدگی اصلا از ظلمی که شمر می‌کرد بدتره 🦦 والا)

***

× به به آقای پرو

جونگکوک با دیدن هیونجین که داشت وسط حیاط گل و گیاه رو نگاه می‌کرد،  گفت

هیونجین نفس عمیقی و کلافه از اینکه قراره باز با اون الفای رهبر بحث کنه ، آهی کشید

- هیونگ نیم فقط بهم بگو مشکلت با من چیه

× هیچی ، فقط ازت خوشم نمیاد

- اوه نه اینکه من دوست دارم

جونگکوک نگاه مرموزی بهش انداخت و با صدای بمی گفت

× من تورو به یک مبارزه دعوت میکنم

هیونجین پوزخندی زد و چشماشو چرخوند

- که چی بشه؟

× هرکی ببازه باید تا یک هفته هرکاری که برنده میگه رو انجام بده

- قبول

***

+ واقعا ایده ی چرتیه من خوابم میاد

تهیونگ همونطور که مثل بقیه رو صندلی های پارچه ای توی حیاط نشسته بود ، گفت

این اصلا ایده ی خوبی نبود که برای مبارزه همرو اینجا جمع کنن ، قرار نیست الفای رهبر مشخص شه که این کارو میکنن

ETERNAL LOVEWhere stories live. Discover now