part 18

883 162 16
                                    

عسلیا من ی معذرت خواهی بده کارم
نتونستم این پارتو پشم ریزون بنویسم یعنی اون اتفاقی که می خواست بیوفته رو ننوشتم کوک اومد خواب نمام کرد پشمای خودم تو خواب ریخت ... * خخخخ *
ولی من که همینطوری قرار نیست به حرفای اون الفای چسی گوش بدم فقط اتفاق رو یکم این ور اون ور ترش انداختم و در روند داستان هیییچ
مشکلی پیش نمیاد
واقعا پشم ریزونه به جون عموی کوک راست میگم

*

مثل کسایی که از کراششون جواب مثبت گرفتن توی سالن میچرخید و به افکارای ژینگول پینگولش لبخند میزد طوری که هر خدمتکاری از کنارش رد میشد تو دل خودشون میگفتن که الفای بعدیه پکمون دیوونست

اون حسودی کرده بود ولی در عین حال خیلییی کیوت بود وای دیدی اخمشوو اکلیلل بالا اوردم

این عادیه

چی

اینکه جفتت حسودی کنه انتظار نداری ی بچ بیاد باهات لاس بزنه جفتت فقط مثل احمقا نگاهش کنه و هیچ غلطی هم نکنه توهم که مثل اسکولا تا از ی نفر تعریف شنیدی لبخند زدی واقعا خیلی احمقی

میدونممم

ولی ی اتفاقی افتاد ، اونجا من تونستم حس کنمش من ، من همون حس تهیونگ ، حسودی حسادت رو حس کردم در حالی که من به چیزی حسودی نکردم

پس چرا این حسو تونستم درک کنم نمیدونم
تونستم منم حسش کنم
عجیبه

+ شازدمون میخنده بعد میره تو فکر نکنه ایندفعه واقعا توله دار شدی؟

این ... الان ... صدای ... باباش بود؟؟؟؟؟!!!!

خب تبریک میگم بازم بابات رید بهت چرا چون نمیدونم ...
اگه فقط اولین اسمشو نبر توی این قصر نبود و باباش نمیفهمید قطعاااااا بهش تیکه نمینداخت
اخه پدر من چرا میگی خب ؟!
من خجالت میکشمممممممم

- بابا لطفا ، انقدر عقده نوه دار شدن داری؟

+نه ، میخوام روزی رو ببینم که بچت داره از سرو کولت بالا میاره روت شیرشو بالا میاره
اون وقت منم میشینم از باقیه عمرم لذت میبرم

و د ف ؟  چرا به کدوم دلیل باباش دوست داشت این چیزا رو ببینه

+ چون یاد روزایی که بچه بودی میوفتم و لذت میبرم

این دیگه خیلی ترسناکه از کجا فهمید؟ وات ده هلل
ولی این قسمتش خیلی شیرین بود اینکه خاطرات گذشته ای که دوسش داشتی برات تداعی بشه

دستشو روی شونه پدر جونش گذاشت

- بابا من-..

+ تازه ی بار خودم خواستم پوشکتو عوض کنم روم شاشیدی

ککککککککممممممککککککککک

*

- جیمین باورت نمیشه اون دختره مثل ی بچ به تمام معنا اومد جلوی من لاس زد

ETERNAL LOVEWhere stories live. Discover now