جونگکوک کتشو دور تهیونگ محکم تر کرد تا امگاش سرپا نخوره و پشت سرش وارد خونه شد ، یکدفعه تمان سر ها به سمت اون دو برگشتن یونگی با نگرانی جلو اومد و دستاشو دور صورت تهیونگ گذاشت تا چکش کنه
- خدای من ، نصف شبی کجا رفته بودین میدونین چقدر نگران شدیم ؟
تهیونگ که دلش برای یونگی بیشتر از هروقت دیگه تند شده بود مثل بچه ها با بغض نگاهش کرد
- تهیونگ چی شده؟ مارک؟ چی جونگ-...
+ هیونگی ...
تهیونگ ناله آرومی کرد خودشو رو توی بغل یونگی پرتاب کرد ، الفای بزرگتر با تعحب کلمه ای که از دهن تهیونگ بیرون اومده بود به جونگکوک نگاه کرد
جونگکوک لبخندی زد و سمت مبل حرکت کرد ، یونگی هنوز تو شوک بود و واقعا نمیتونست تصور کنه که تهیونگ از هزار سال پیش همه چی یادشه ، چطوری؟
یونگی متقابل تهیونگ رو تو آغوشش فشرد
- خوبی بچه؟
+هیونگییی
تهیونگ با گریه گفت و دماغشو با یقه ی یونگیپاک کرد ، البته که یونگی اون پیراهن خیلی دوست داشت ولی واقعا کی تو اون شرایط به این چیزا اهمیت میداد ، شاید بعدا
***
یونگی و تهیونگ روی بالکن طبقه بالا نشسته بودن و تهیونگ دور کت جونگکوک باندپیچی شده بود
+ هیونگی ... هنوزم جفت نداری؟
- نه بچه
+ ولی جونگکوکی بهم گفت از اون دختره تو اداره خوشت میومد
- آره اون روز رفتم پیشش
+ کِی ؟
-همون شبی که بابای کوک مرد
تهیونگ حرفی نزد و سرشو پایین انداخت ، اجازه داد هیونگش تمام گذشتشو براش تعریف کنه
- ولی اون دختری نبود که تو سرنوشت من باشه ... میدونی بچه
- اون دختره از من خوشش میومد علاقمون دو طرفه بود ولی ... حتی گفتنش باعث میشه مور مورم بشه ، خیلی کلیشه ای بود
+ ازت حامله بود؟
یونگی با چهره ی پوکری سمتش برگشت
- رفتم پیشش ولی دیدم با جفتش داره میره ، بعدش دیگه ندیدمش ، خوشم نمیاد زندگیمو با کسی شریک شم ، زندگی با من لیاقت میخواد
تهیونگ با لبخند بامزه ای برگشت سمتش
+ کسیم لیاقت زندگی با هیونگمو نداره
یونگی موهاشو بهم ریخت و بغلش کرد ، نفس عمیقی کشید و به خورشیدی که کم کم بالا میومد خیره شد
-اره بچه ، هیچکس لیاقت منو نداره
صدای در و بعد صدای صاحابش بلند شد
BINABASA MO ANG
ETERNAL LOVE
Fanfiction[ عشق ابدی ] _ تکمیل شده همراه همدیگه کنار همدیگه هم قدم با هم پیش رفتیم ، باهم جفت بودیم ، همه چیز مثل یک زندگی عادی بود برامون ولی قرار نیست همه چی به وفق مرادت باشه ، این رسم زندگیِ در این دنیا فقط صبور بودن و زمان میتونه همه چیز رو درست کنه "...