part 27

860 137 71
                                    

جونگکوک چرخی زد و دستاشو تو دستای مادرش قفل کرد و این دفعه با دقت پاهاشو حرکت داد

ریتم اهنگ دو برابر شد حالا زوجین رقص عوض میشدن و کوک داشت تمان سعیش رو میکرد که با همسرش بیوفته

تا سه چرخش دیگه میتونست همسرشو تو بغل خودش بگیره

یک ، دو  و سه

کمر مادرشو رها کرد و دستاشو برای گرفتن دستای تهیونگ جلو برد که با بدشانسی روبه رو شد

مثل اینکه امگا و پدرش ی چرخ اضافی زده بودن چون به جای تن ظریف امگا تن سرسخت پدر امگا توی آغوشش بود و به طور عادت دستای هم دور کمراشون بود

چشمای هردوشون اندازه ی بشقاب ظرف بوقلمون شام امشب شد

- پ..پدر؟!!

- آم خب م-..

خواستن همدیگه رو ول کنن که با از موج جمیعیتی که با ریتم اهنگ میرقصیدن روبه رو شدن و برای اینکه با کسی برخورد نکنن مجبور شدن به رقصیدن ادامه بدن

جونگکوک از خجالت سرشو پایین انداخته بود و پدر تهیونگ چشماشو بست تا این صحنه ابرو بر رو حداقل خودش نبینه

صدای خنده تهیونگ توجه جونگکوک رو جلب کرد ، دید که امگا تو بغل مادر جونگکوکه و هردوشون دارن به رقصیدن جونگکوک و پدر تهیونگ میخندیدن

نیشخندی زد برای اینکه تو دور بعدی با همسرش باشه باید سریع تر میرقصید ، اون حتی فکر اینم نکرد که پدر تهیونگ چقدر نگران و عصبی ممکنه بشه

دستاشو محکم تر کرد و ریتم پاهاشو تند تر ، پدر تهیونگ چشماشو باز کرد و با دهن باز بهش خیره شد

کوک با لبخند تند تند خودشو با ریتم تکون میداد که دوباره ریتم دوبرابر شد

پاهاشو تند تند تکون میداد که یکدفعه پدر تهیونگ هلش داد اون چشماشو بست و لحظه ای بعد با رایحه اشنا توت فرنگی چشماشو باز کرد

تهیونگ با لبخند مستطیل شکلش میخندید و چشماش مثل حلال ماه میشدن امگا دستاشو دور کمرش حلقه کرد و بی نیشو به بی نیه الفا مالوند

کوک نتونست این همه با نمک بودن رو تحمل کنه سرشو جلو برد و خیلی لطیف لبای توت فرنگی رنگشو روی لباش مماس کرد ( این ی فکته 😢😢😍)

صدای سوت و جیغ بقیه باعث میشد هردوشون خجالت بکش و بوسشون رو زود قطع کنن

تهیونگ خواست خودشو با ریتم تند تکون بده که یکدفعه اهنگ عوض شد و خواننده اروم شروع کرد به خوندن

کوک سرشو نزدیک گردن تهیونگ برد و بوسه ملایمی روش نشوند ، دستاشو دور کمر باریکش حلقه کرد و لونا هم متقابل دستاشو دور گردن همسرش حلقه کرد

تهیونگ چشماشو بست و سرشو روی شونه الفا نشوند و خودشو اروم با ریتم تکون داد

هردوشون چشماشونو بسته بودن و اصلا متوجه این نشدن که هنه صحنه رو برای اونا ترک کردن و سرجاشون مشغول تماشای اون دوتان

ETERNAL LOVEWhere stories live. Discover now