- واقعا کوک ازش خاستگاری کرد؟؟؟
+ اره باورت میشه؟ اونا قراره فردا لونا و الفای بعدیه پک شن
- ولی کوک همین چند ساعت-..
با باز شدن در خونه حرفش نصفه موند ،تهیونگی که روی کول جونگکوک بود و جونگکوکی که دستاش زیر رونای تهیونگ بود ، با تعجب به الفای تلفن به دست وسط حال خیره شدن
× راستش فکر میکردیم رفته باشی
گوشی رو به دهنش نزدیک کرد
+ بستنی توت فرنگی وانیلی اومد خونه بعدم زنگ میزنم
بعد فورا موبالشو خاموش کرد و داخل جیب شلوارش گذاشت
+ چرا انقدر یهویی خاستگاری کردی؟ برگام ریخته هنوز
جونگکوک تهیونگو ی هل کوچیکی داد و کمی بالاتر بردش
× راستش برنامه داشتم ولی برای کارای پک ، یکم زودتر شد
+ آها
تهیونگ سرشو نزدیک گوش الفا برد و اروم صدای نوازش وارشو ازاد کرد
- الفا میشه از خونمون بیرونش کنی؟
یونگی دستاشو داخل جیبش گذاشت و خونسردانه گفت
+ شنیدم چی گفتی امگا
تهیونگ شاکی مشتاشو بالا اورد
- من لونای پکم گدا ، بهم احترام بزار
یونگی از اینکه دونسنگش الان لونای پکه و مقامی از اوم بالاتر داره ، سوتی کشید
از این به بعد باید با احترام با تهیونگ برخورد میکرد+ ببخشید ... لونا
***
کوک نگاهی به دور ورش انداخت ، اتاقی پر از برگه و نامه های تبریکی که از هرکسی به دستش رسیده بود
تهیونگ چون که دلش درد میکرد برای همین زودتر روی تخت به خواب رفته بود ، و اون الان داشت نامه های تبریکی که از تک به تک اعضای پک بود رو باز میکرد تا یک وقت شرمنده کسی نباشهمردم پکش خیلی باهاش خوش برخورد و مهربون بودن و از همین الان شوق مردم خودشو داشت نشون میداد
خیابان هایی که با گلهای زیبایی تزئین شدن و محل برگزاریه مراسم ، ساز هایی که افرادر محلی میزنن همه و همه باعث عشق بیشتر بین الفا و اعضای پیکش شده بودبا تکون تکون خوردنای تهیونگ روی تخت سرشو از لای نامه ها بیرون اورد
تهیونگ توی خواب دستو پا میزد و از اخم بین ابروهاش معلوم بود اتفاق خوبی نیوفتادهروی تخت نشست و پتورو کنار زد با دیدن صحنه روبه روش نفسش بند اوند و برای چند لحظه مات بردش
رد خون زیر تهیونگ به شکل اندازه کف دست رنگی کرده بود ، شلوارش ملافه ها و حتی قستمی از هم خونی شده بودن ، الفا نمیدونست چیکار بکنه ایده ای از این اتفاق افتاده نداشت
KAMU SEDANG MEMBACA
ETERNAL LOVE
Fiksi Penggemar[ عشق ابدی ] _ تکمیل شده همراه همدیگه کنار همدیگه هم قدم با هم پیش رفتیم ، باهم جفت بودیم ، همه چیز مثل یک زندگی عادی بود برامون ولی قرار نیست همه چی به وفق مرادت باشه ، این رسم زندگیِ در این دنیا فقط صبور بودن و زمان میتونه همه چیز رو درست کنه "...