part 23

844 148 41
                                    

- واقعا کوک ازش خاستگاری کرد؟؟؟

+ اره باورت میشه؟ اونا قراره فردا لونا و الفای بعدیه پک شن

- ولی کوک همین چند ساعت-..

با باز شدن در خونه حرفش نصفه موند ،تهیونگی که روی کول جونگکوک بود و جونگکوکی که دستاش زیر  رونای تهیونگ بود ، با تعجب به الفای تلفن به دست وسط حال خیره شدن

× راستش فکر میکردیم رفته باشی

گوشی رو به دهنش نزدیک کرد

+ بستنی توت فرنگی وانیلی اومد خونه بعدم زنگ میزنم

بعد فورا موبالشو خاموش کرد و داخل جیب شلوارش گذاشت

+ چرا انقدر یهویی خاستگاری کردی؟ برگام ریخته هنوز

جونگکوک تهیونگو ی هل کوچیکی داد و کمی بالاتر بردش

× راستش برنامه داشتم ولی برای کارای پک ، یکم زودتر شد

+ آها

تهیونگ سرشو نزدیک گوش الفا برد و اروم صدای نوازش وارشو ازاد کرد

- الفا میشه از خونمون بیرونش کنی؟

یونگی دستاشو داخل جیبش گذاشت و خونسردانه گفت

+ شنیدم چی گفتی امگا

تهیونگ شاکی مشتاشو بالا اورد

- من لونای پکم گدا ، بهم احترام بزار

یونگی از اینکه دونسنگش الان لونای پکه و مقامی از اوم بالاتر داره ، سوتی کشید
از این به بعد باید با احترام با تهیونگ برخورد میکرد

+ ببخشید ... لونا

***

کوک نگاهی به دور ورش انداخت ، اتاقی پر از برگه و نامه های تبریکی که از هرکسی به دستش رسیده بود
تهیونگ  چون که دلش درد میکرد برای همین زودتر روی تخت به خواب رفته بود ، و اون الان داشت نامه های تبریکی که از تک به تک اعضای پک بود رو باز میکرد تا یک وقت شرمنده کسی نباشه

مردم پکش خیلی باهاش خوش برخورد و مهربون بودن و از همین الان شوق مردم خودشو داشت نشون میداد
خیابان هایی که با گلهای زیبایی تزئین شدن و محل برگزاریه مراسم ، ساز هایی که افرادر محلی میزنن همه و همه باعث عشق بیشتر بین الفا و اعضای پیکش شده بود

با تکون تکون خوردنای تهیونگ روی تخت سرشو از لای نامه ها بیرون اورد
تهیونگ توی خواب دستو پا میزد و از اخم بین ابروهاش معلوم بود اتفاق خوبی نیوفتاده

روی تخت نشست و پتورو کنار زد با دیدن صحنه روبه روش نفسش بند اوند و برای چند لحظه مات بردش

رد خون زیر تهیونگ به شکل اندازه کف دست رنگی کرده بود ،  شلوارش ملافه ها و حتی قستمی از هم خونی شده بودن ، الفا نمیدونست چیکار بکنه ایده ای از این اتفاق افتاده نداشت

ETERNAL LOVETempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang