وقتی با جونگکوک به حموم رفته بود ، الفاش اونو مثل بچش اول تمیز کرد و بعد بیرون فرستاد چون امگا ی توت فرنگیش خیلی داشت کفا رو تو چشو چالش میکرد پس بهترین ایده این بود که اول امگا رو تمیز کنه چون وقتی خودش تموم میشد امگا دوباره سیلی از کفو شامپورو روی بدنش خالی می کرد
این اصلا عادلانه نبود اون خیلی از دست این شبطونیای امگا خوشش میومد ولی دیگه فضای بخار زده حموم جونشو میگرفت و انرژیشو کم کم میخورد
تهیونگ ده دقیقه ای میشد که با حوله روی تخت دراز کشیده بود تصمیم گرفته بود با جیمین صحبت کنه چون اونم تا بیست و چهارساعت پیش وضعیتاشون عین هم بود
" چیم چیمی هیونگ "
من : سلام هیونگیی /(^-^)\
چیم : سلام ته خوبی اون گودزیلا داره چیکار میکنه نگو که باهاش آشتی کردی ، آشتی کردی؟!
من : هیونگ چرا رگباری میزنی؟😯
چیم : آشتی کردی؟
من : آشتی کردی؟
چیم : ما آره
من : مونوم آوره ^---^
چیم : این دفعه نقشمون با شکست مواجه شد دفعه بدی دارم براشون😈
من : هیونگی اخه چرا گناه دارن :(
چیم : ندارن برن به درکککک
من : هیونگ اصلا من دیگه نمیخوام این کارو کنم کوکی گناه داره😿
چیم : کیکی گینیه دیری 😒
با صدای باز شدن در گوشیشو خاموش کرد و روی تختش گذاشت
الفا با حوله ای که دور کمرش حلقه شده بود از حموم بیرون اومد و نگاه مشتاق تهیونگ روی بالا تنه ی خیس و براق الفا خشک شدجونگکوک وقتی نگاه قفل شده ی امگا رو روی بالا تنش دید فورا پشتشو کرد به ته
+ بیبی لطفا بهم ی لباس بده تا باز اینجا با رایحه توت فرنگیت پر نشده
تهیونگ که از خلصه ی خودش در اومده بود فورا با دستپاچگی بلند شد و سمت کمدش رفت
از بین لباساش دنبال لباس مناسبی بود که کاملا به تن الفا بخوره
یکی از پیراهنای اور سایز مشکیشو برداشت با ی شلوار لیه مشکی به نظر از روی ظاهر که به تن الفا میخوردنسمت الفا برگرشت و لباسارو بهش داد که گوشیه الفا زنگ خورد
" هواپیما "
خب الان میگین چرا اسمش هواپیماست؟ حتما طرف خلبانه یا مثل هواپیما درازه یا همچین چیزی
اما نه شما همتون اشتباه میکنید و وقتی بفهمید چه کسی پشت خطه حتما غافل گیر میشید
VOUS LISEZ
ETERNAL LOVE
Fanfiction[ عشق ابدی ] _ تکمیل شده همراه همدیگه کنار همدیگه هم قدم با هم پیش رفتیم ، باهم جفت بودیم ، همه چیز مثل یک زندگی عادی بود برامون ولی قرار نیست همه چی به وفق مرادت باشه ، این رسم زندگیِ در این دنیا فقط صبور بودن و زمان میتونه همه چیز رو درست کنه "...