الان ووت بدید یادتون نره 😁💜💚
***
فکر کرده کیه
الفای خرگوشی
دندون خرگوشی که بهش میگن
پروعه بی ادب
چطور به خودش اجازه داده سر جفتش داد بزنه؟
چقدر رو داره خدااا
یکمم به من رو میدادی همرو کردی تو پاچه اونتهیونگ همینطور تو ذهنش نقشه قتل کوک رو میکشید چون الفا سرش با بدترین تن صداش داد زده بود و این امگا ی توت فرنگیشو به شدتتتت عصبی کرده بود
اصلا باهاش حرف نمیزنم
بزار عن بشه الفای زشت
ولی خوشگله
نه خیر خیلیم زشته
ایش
کولشو محکم تر گرفت و دستاشو مشت کرد
دم در منتظر جیمین بوداه جیمینم معلوم نیست کجاست
چرا اتقدر دیر کرده
نکنه با هوسوک رفته منو فراموش کرده؟نگاهی به ساعتش انداخت و هینی بلندی کشید
واتتتتتتت؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
ی ساعت از زمان تعطیل شدن کلاسشون میگذشت و الان دقیقا کلاس سال بالایی ها تعطیل میشدن
و خب اره دقیقا همین الان زنگ رو مخش به صدا در اومد
تهیونگ خودشو پشت یکی از درختا قایم کرد تا الفاش نبینتش
زیر لب به جیمینو زمینو زمان فحش میداد
مگه تقصیر اونا بود؟.
.
.-آره هیونگ اومده بازم ، ولی برام عجیبه چرا با تهیونگ میخواست صحبت کنه
جین نفس عمیقی کشید و دستشو دور گردن دونسگنش حلقه کرد و به راه رفتن ادامه داد
+ حالا هرچی ، اما مراقب ته باش اون شکنندست
نامجونم برای تایید حرف جین سرشو بالا پایین کرد
جونگکوک تو فکر بود بدجورم تو فکر بود
ولی با حس رایحه مست کننده ی توت فرنگی سرشو فورا بالا گرفت
این رایحه تهیونگ بود
خیلی بهش نزدیک بود
اون میتونست حسش کنه
میتونست حتی مکانی که تهیونگ وایستاده رو حس کنهاین خیلی نادر بود
یعنی با تهیونگ احساس عمیقی داره
و رابطه ی عمیقی شکل گرفته ولی
چرا تهیونگ اینجا بود؟
مگه ساعت کلاسش یک ساعت پیش نبود؟چشماشو بست و وایستاد
جین و نامجون با حالت سوالی بهش خیره شدن
+ عه چت شد؟
-تهیونگ اینجاست ، میتونم حسش کنم ا..اون اون ....
برگشت و به درخت بزرگ اون ور حیاط اشاره کرد
-اون جاست
و تند تند سمت درخت دویید
تهیونگ از خدا بیخبر نشسته بود و منتظر جیمین بودوات ده چییی
این بوی؟؟؟
جانم؟؟؟؟؟؟؟ وانیل اینجا چه غلطی میکنه؟
ی لحظه احمق صبر کن
الان الفات پشت سرتهتهیونگ با تردید سرشو برگردوند و با قیافه خرذوق الفا رو به روشد
کوک گفت
- اتفاقی افتاده توت فرنگی؟ چرا نرفتی خونه میخوای-...
+ نخیر برو *مکث کرد و طبق نقشه ای که با جیمین کشیده بود پیش رفت و سعی همینطوری بگه * تازه خ..خلیم آمم گنده ایخنگ باید میگفتی زشت
اخه دروغ بود
اما الان که مثل ی اسکل شدی احمق
میدونممممم
و بعد تند تند سمت در خروحی مدرسه رفت
طبق نقشه افرین درسته
قدم بعدی
ایگنور کردن***
چیی داره رسما ایگنورم میکنه
اخه چرا
چرا هیچ کدوم از زنگامو جواب نمیده
این دیگه چه رسمشه
ها؟
ای بابا مگه من چیکار کردمممخب اسکولی دیگه ، دیگه چی از خودت انتظار داری اون روحیش فرق داره مثل تو خر نیست
خر خودتی
خب خودمم دیگه
آه هوفففهوسوک از روی کاناپه که لش کرده بود بلند شد و طرف کوک رفت
دستشو روی شونش گذاشت و یکمی فشارش دادخب ما دوتا بدبخت ایگنور شدیم نه نه
بهتر بگم با جفتامون دعوا افتادیم
نه من دعوا نیوفتادم
پس عمه من بود داد زد سرش حرصی میشد کره خر؟روشو طرف هوسوک کرد اونم مثل خودش بود
دلیلشو نمیدونست چرا ولی میدونست هردوشون الان عین گاو دارن به هم نگاه میکنن- هیونگگ حالا چیکار کنیم
+ تورو هم ایگنور میکنه؟
- هیونگ وقتی نادیدم میره قلبم مچاله میشه
بعد خودشو تو بغل هوسوک پرت کرد
هوسوک فورا جداش کرد و با لحن خشکی گفت+ ما باید ی کاری کنیم ی پلنی چیزی بریز نه چس ناله کن
این چندمین باره تو هفته دارم اینو میشنوم؟
چسناله رو میگم
خب میکنی دیگههوسوک بعد کمی فکر کردن وقتی به نتیجه ای رسید بشکنی جلو صورت کوک زد
+ شب میریم حمله میکنیم
کوک با حالت پوکری نگاش کرد
یعنی الان هیونگ انتظار داره بخزیم بریم تو خونشون یا چی؟- من نفهمیدم منظورتو ..
- از بس گاوی ... هردوتون گاوین دیگه باید شب برین یواشکی پیششون نه اینکه مثل الان مثل دوتا گاو ماده در حال زایمان منو نگاه کنید
پاشید گمشید بیرون بیرون بدو بدو سریعیونگی همونطور که داشت با جارو برقی اونجا رو تمیز میکرد سریع گفت چون غرغرا و چس ناله هاشون واقعا رو مخ بود
با دسته جلو زد دم باسنشو تا جمعشون کنه
از صبحه تو خونه ی کوچیکی که مثلااا پاتوقشون(?) بود لش کرده بودن و خب باید یکی بلندشون میکردقطعا امشب شب به یاد موندی برای هردوشون میشه
فقط امیدوارم تهیونگ خونه باشه
***
سلام عسلیاااا ^^
دوسش داشته باشید
ووت و کامنت یادتون نره 💜💚

ESTÁS LEYENDO
ETERNAL LOVE
Fanfiction[ عشق ابدی ] _ تکمیل شده همراه همدیگه کنار همدیگه هم قدم با هم پیش رفتیم ، باهم جفت بودیم ، همه چیز مثل یک زندگی عادی بود برامون ولی قرار نیست همه چی به وفق مرادت باشه ، این رسم زندگیِ در این دنیا فقط صبور بودن و زمان میتونه همه چیز رو درست کنه "...