پنج روز بعد
- کوک
بازم صدای نشنید ، این دفعه رفت روی بالکن که رو به حیاط بود
با صدای بلندی داد کشید
- جونگکوووووووووووک
ولی بازم هیچ ری اکشنی غیر از رقص شاخ و برگ درختا نصیبش نشد ، با کلافگی حولشو محکم تر کرد و سمت حموم رفت
از صبح که بیدار شده بود خبری از همسرش نبود ، خیلی نگران بود شاید این در شان لونا نباشه ولی بعد از وقتی که تو سرویس بهداشتی زندانی شد دیگه بدون الفاش حس امنیت نداشت
محکم در حموم رو کوبید ، حولشو باز کرد رفت و توی وان نشست
برگشت و شیر اب رو باز کرد
کم کم آب گرمی که تا نزدیک مچ پاهاش رسیده بودن رو حس کرد
بزاق دهنشو پایین فرستاد سرشو به عقب تکیه داد و چشماشو بست
حدود دو سه دقیقه گذشته بود که آب تا روی سینه هاش رسیده بود ، شیر آب رو بست شامپوی توت فرنگی مخصوص بدن رو توی وان آب ربخت ، با دستاش کمی با آب بازی بازی کرد تا کف کنه
با دیدن کف های سفید که بوی توت فرنگی میداد ذوق کرد
- چقدر شما گوگولین
سرشو زیر آب کرد تا پنج شمرد سرشو بالا اورد ، از کنار وان شامپو مخصوص موهاشو برداشت ، کف دستشو پر کرد و روی موهاش ریخت
به وان تکیه داد و سعی کرد خودشو آروم و ریلکس کنه ، آروم موهاشو ماساژ داد
این دو روزه کارای پک زیاد شده بود و الفا برای امنیت پک صبح زود از خونه میرفت به سازمان و شب برمیگشت
تهیونگ اصلا از این اوضاع راضی نبود ، البته این قضیه ای که الفاش هنوز مارکش نکرده بود بیشتر اذیتش میکرد
همه جفتا شب عروسی یا حداقل فرداش همو مارک میکنن ولی الفا حتی کوچیک ترین چیزی که حتی بشه گفت نزدیکش هم ، نگفت
همش فکر اینکه نکنه الفاش کس دیگه ای رو قبلا مارک کرده یا دیگه به امگاش حسی نداره ، عین دارکوب تو سر تهیونگ نک میزد
ولی تهیونگ میدونست که الفاش اهل این کارا نیست کلی خب شایعه هایی که تو ذهنش میرقصیدن کاملا دور این موضوع رو خط کشیده بودن
اونا جفت حقیقیه همن ولی الفا تا وقتی که امگاشو مارک نکنه هیج باندی رو نساخته که همو حس کنن
دوباره چشماش سوز گرفت ، نه از کف بلکه از کم محلیه الفاش
اون خیلی مشتاق بود ببینه زندگی بعد ازدواجشون چطوریه ، الان که میبینه ، دلش نمیخواد اصلا ازدواج کنه اگه کوک همش سرکارای پک باشه که امگا نمیتونه ببینش

YOU ARE READING
ETERNAL LOVE
Fanfiction[ عشق ابدی ] _ تکمیل شده همراه همدیگه کنار همدیگه هم قدم با هم پیش رفتیم ، باهم جفت بودیم ، همه چیز مثل یک زندگی عادی بود برامون ولی قرار نیست همه چی به وفق مرادت باشه ، این رسم زندگیِ در این دنیا فقط صبور بودن و زمان میتونه همه چیز رو درست کنه "...