part 33

851 155 84
                                    

- هیونگ این چیه؟

یونگی دست جونگکوک رو روی تفنگش گذاشت و محکم گرفتش ، شاید این کار بهترین کاری بود که میتونست در حق هردوشون بکنه ولی این پسر مثل مرده ها شده بو اما ایا میخواست بمیره؟ میتونست اعتماد کنه؟

اونقدر وضعیت الفای کوچک وخیم بود که جای نگران بودن برای این چیزا رو نزاشته بود

+ تهیونگ خیلی دوسش داشت ، میخوام ، بدمش به تو ازش مراقبت کن ، باشه؟

جونگکوک دوباره بغض خفه ای کرد ، چشماشو بست و دستشو رو دست یونگی گذاشت و برای تایید یونگی سرشو بالا پایین کرد

یونگی خم شد و بغلش کرد ، اون پسر الفای کل پک بود ، ولی برای یونگی همون پسر کوچولویی هست که بهش وابسته بود و با هیونگاش میومد پیشش تا تنها نباشه ، این پسر هرچی باشه بازم برای یونگی یک پسر کوچولوعه

جونگکوک خیلی آروم گریه میکرد ، نمیخواست جلوی یونگی صداشو بالا ببره و بزنه زیر گریه شاید چون هیونگش فکر میکرد اون دیوونه شده و مثل بقیه بهش همینو میگفت؟

یونگی کمرش رو نوازش کرد و زیر لب زمزمه میکرد

+ پسر خوب ، دیگه گریه نکن باشه؟ تهیونگ ببینه گریه میکنی ناراحت میشه ها

جونگکوک بینیه کیپشو بالا کشید

- من دیدمش ..

+ واقعا؟ چطوری بود؟

- خیلی ... نورانی

یونگی دستاشو محکم تر کرد و سرشو به تکون داد

+ بهش گفتی دلت براش تنگ شده

- اوهوم

یونگی دید که حال جونگکوک کم کم داره بهتر میشه  _ گریه نمیکنه _ کمی تکونش داد

+ میخوای بریم حموم ؟ تهیونگ خوشش نمیومد تو کثیف باشی

جونگکوک حرف یونگی رو با حرکت سرش تایید کرد ، ولی نمیدونست چرا هرکی ازش چیزی میخواست مثل غذا خوردن ، لباس عوض کردن و ... حرف تهیونگ رو بهش یاد اوری میکردن

واقعا حالت جونگکوک براشون اهمیت داشت یا فقط همینطوری میگفتن ، چون پسرشون بود؟ چون دوستشون بود؟

همه میدونستن که جونگکوک چقدر روی تهیونگ حساسه ، برای همین اینو میگفتن تا به نوعی مجبورش کنن؟

به یونگی چیزی نگفت ، شاید اون اشتباه فکر میکرد

یونگی بلندش کرد و اروم سمت حموم بردش

***

- چه کاری از دستمون برد میاد جونگمین؟

پیر زن همراه با چندتا از همکاراش کنار هم نشسته بودن و منتظر شنیدن خواسته ی پدر الفای پک بودن

ETERNAL LOVEOù les histoires vivent. Découvrez maintenant