part17

438 95 13
                                    

موهام و به هم میریزم و چشم‌هام و میبندم.
با زنگ خوردن گوشیم چشم‌های خیسم و باز میکنم. «جیمین»
پوزخندی میزنم. آروم دکمه اتصال و لمس میکنم.
- الو؟
صداش از بین جیغ و آهنگ به گوشم میرسه.
لبخندی میزنم. حداقل خوبه که اون خوشه.
- الو ته؟
صدام و صاف میکنم.
- بله... جیمینا؟
- کجایی؟
به فضای تاریک خونه نگاه میکنم.
«جهنمِ قلبم»
- خونه.
- من اومدم بار. میای؟
سیگارم و تو دستم میچرخونم.
- نه.
- چرا؟
- حوصله ندارم.
میخنده.
- بیخیال پسر. اینجا پر از دخترای خوشگله.
پوزخندی میزنم و با حرص سیگار و روی زمین پرت میکنم.
- یعنی... پسرم زیاد داره.
به گلوم چنگ میزنم.
تو این و میخوای جیمین؟ باشه.
- میام. آدرس و بفرس!
گوشی رو قطع میکنم و از جام بلند میشم.
سمت اتاقم میرم و شروع میکنم به حاضر شدن.
لباس سفیدی و تنم میکنم و استیناش و تا میزنم.
شلوار جین مشکی جذبم و پام میکنم و کفش ورنی‌م رو هم میپوشم.
ساعت رولکسم و مچ دست چپم میبندم و موهام و رو به بالا شونه میزنم.
بالم لب بی رنگ و روی لب‌هام میزنم و از عطرم روی گردنم میزنم.
دو دکمه اول پیراهنم و باز میکنم و به سینه‌م خیره میشم.
بغض لعنتی. بغض لعنتی.
گوشیم و از روی میز چنگ میزنم و از خونه بیرون میام.
دستم رو برای تاکسی بالا میبرم و وقتی جلوی پام توقف میکنه آدرسی که جیمین داده رو بهش نشون میدم.
تا رسیدن به مقصد سعی میکنم خودم رو آروم کنم.

با وارد شدن به فضای بسته‌ی کلاب، بوی دود و الکل داخل ریه‌هام میپیچه.
چشم میچرخونم تا جیمین و پیدا کنم اما بین اینهمه آدمی که تو هم میلولن پیدا کردنش سخته.
گوشیم و روشن میکنم و وارد صفحه چتش میشم.
- من رسیدم. کجایی؟
- کنار بار.
سمت بار میرم و با دیدن جیمین که تنها روی مبل لم داده و داره نوشیدنی میخوره کنارش میشینم.
سمتم برمیگرده و ابروهاش رو بالا میندازه.
- اوه پسر. چی شدی!
لبخند زورکی میزنم و چشم از اون که با سخاوتمندی عضله‌های سینه‌ش رو به نمایش گذاشته، میگیرم.
نگاهم رو دور تا دور بار میچرخونم.
- چی بیارم براتون؟
رو به بارمن میگم: ویسکی.
سرش رو تکون میده و از جلوی چشمم کنار میره.
- بار خوبیه نه؟
سرم رو تکون میدم و با طعنه میگم: آره پسراشم خوشگلن.
سمتم برمیگرده و بلند میخنده.
- آره خیلی.
با حرص روم و برمریگردونم.
با دیدن پسر ریزه میزه‌ای که تنها روی صندلی جلوی بار نشسته نیشخندی میزنم.
دیگه نمیخوام زندگیم و تباه کنم. دیگه نمیخوام احمق بشم.
تو این و میخوای جیمین. منم انجامش میدم.
با بغض از جام بلند میشم.
- کجا میری؟
بدون اینکه بهش نگاه کنم میگم: به پسرای خوشگل برسم.
ازش دور میشم و سمت پسر میرم. بین راهم ویسکی رو از بارمن میگیرم و ی نفس سرمیکشم و به سوزش گلوم بی توجهی میکنم.
کنار پسر میشینم.
- تنهایی؟
بهم نیم نگاهی میکنه و سرش رو تکون میده.
- خوبه.
- چیش خوبه؟
رو به بارمن اشاره میکنم تا لیوانم و پر کنه. وقتی مست بشم شاید راحت تر بشه خیانت به جیمینِ تو قلبم.
- اینکه تنهایی.
نیشخندی میزنم.
- چون منم تنهام.
آهی میکشه.
- عوم. شاید خوبه.
دستم رو دراز میکنم.
- برقصیم؟
یک تای ابروش و بالا میندازه.
- برقصیم.
با لبخند زورکی از جام بلند میشم و اون دستم و میگیره.
سمت پیست رقص میریم و دستم و دور کمرش میندازم.
قدش تا زیر چونه‌مه و برای نگاه کردن بهش سرم و خم میکنم.
- اسمت چیه؟
- تو صدام کن دیوید.
- خارجی‌ای؟
پوزخندی میزنه.
- نه ولی این اسم و دوست دارم. تو اسمت چیه؟
سرم رو تکون میدم.
- تهیونگ.
- اسمت قشنگه.
لبخند فیک دیگه‌ای میزنم و آروم نگاهم و بالا میارم.
سمت جایی که جیمین نشسته بود نگاه میکنم.
با دیدن دختری کنارش نشسته لبخند تلخی میزنم.
به دیوید نگاهی میکنم و به لبش خیره میشم.
- اجازه هس؟
پوزخندی میزنه و سرش رو تکون میده.
با بغض سرم و خم میکنم و تو یک سانتی لب‌هاش مکث میکنم.
اشک تا پشت پلک‌هام هجوم میاره و باعث میشه چشمم بسوزه.
من اولین بوسه‌م و میخواستم با جیمین داشته باشم.
من...
- چرا نمیبوسیم؟
آروم چشم‌هام و باز میکنم.
- چشم‌هات پر شدن.
به زور نفس میکشم.
- مهم نیست.
دست‌هام و میگیره.
- دستات یخ زدن.
- مهم نیست.
یکم نزدیک تر میشه.
- مریضی؟
سرم و با بغض بالا میندازم.
- قلبم مریضه.
لبخند تلخی میزنه.
- پس عاشقی.
لبم و گاز میگیرم و سرم و تکون میدم.
- عاشقم.
دستش و روی صورتم میکشه.
- کسی که عاشقشی نمیخوادت نه؟
پشتم و به جیمین میکنم.
- نمیخواد.
قطره اشکی از چشمم میچکه که سریع با دستم پاکش میکنم.
- میفهمم. پس واقعا مثل من تنهایی.
سرم و تکون میدم و نفس عمیقی میکشم.
دستم و میکشه و دوباره روی صندلی میشینیم.
- اون پسره‌س؟
با سرش به جایی که جیمین نشسته اشاره میکنه. بدون اینکه به جیمین نگاه کنم، سرم و تکون میدم.
نوشیدنیش رو مزه مزه میکنه.
- به هم میاین.
پوزخندی میزنم و یکم از ویسکی‌م میخورم.
- مگه مهمه؟
میخنده.
- نه مهم نیست.
سرم و روی میز میزارم و چشم‌هام و میبندم.
قرار گرفتن دست‌هاش لای موهام رو حس میکنم.
- موهات شبیه اونه.
چشم‌هام و باز میکنم.
- شبیه کی؟
اونم سرش و روی میز میزاره.
- اونی که عاشقش بودم.
- رفت؟
- آره. رفت.
لبخند تلخی میزنم.
با صدای بلند شکستن چیزی به عقب برمیگردم.
جیمین لیوانش رو زمین انداخته و بلند میخنده.
هراسون از جام بلند میشم و با دو سمتش میرم.
دستم رو زیر بازوش میندازم و بلندش میکنم.
- چته؟
زیرلب جملات نامفهومی میگه و بوی زیاد الکل که ازش ساطع میشه ثابت میکنه که مسته.
- چه خبره اینجا؟
مسئول بار سمتمون میاد و به خورده شیشه‌ها نگاه میکنه.
از جیبم مقداری پول در میارم و روی میز میندازم.
کمر جیمین و میگیرم و سمت در بار میرم.
سمت دیوید برمیگردم و سرم و براش تکون میدم و بعد سریع از فضای خفقان آور بار بیرون میام.
دستم و تو جیب جیمین میکنم و سوییچ ماشینش رو درمیارم.
دزدگیرش و میزنم و با دیدن ماشینش بین ماشین‌های دیگه سمتش میرم.
در ماشین و باز میکنم و جیمین و روی صندلی شاگرد میندازم.
صورتش عرق کرده و رنگش پریده.
سریع در و میبندم و سوار ماشین میشم.
به سرعت راه میوفتم و سمت خونه میرم.
- جیمین؟
سرش و سمتم برمیگردونه و لبخندی میزنه.
- بله مامان؟
آروم میخندم. عادت مستیش اینه که مثل بچه‌ها میشه. کیوت!
- من شبیه مامانتم؟
دست‌هاش و دراز میکنه و دو طرف لپم و میکشه.
- آره مامان خودمی.
دستش و پس میزنم و روی رانندگیم تمرکز میکنم.
- نکن! تصادف میکنیم.
دست به سینه میشینه. یهو سمتم برمیگرده.
- اها تو تهیونگی. دوستِ منی.
آهی میکشم.
- آره دوستتم.
اخم میکنه.
- ولی انگار دوستم نیستی.
ابروم و بالا میندازم.
- چرا؟
به سقف ماشین نگاه میکنه و با انگشتش ضربه‌های ارومی به سقف میزنه.
- این باز نمیشه؟
سرم و بالا میندازم.
- نه نمیشه. چرا؟
آهی میکشه و روی هوا خط‌های فرضی میکشه.
- نمیدونم. حس میکنم ی طــــوری شدم.
با احتیاط بغل خیابون وایمیسم.
با کنجکاوی نگاهش میکنم.
- چه طوری شدی؟
خیلی سریع سمتم برمیگرده و صورتم و تو دست‌هاش میگیره.
متعجب با چشم‌های گرد نگاهش میکنم.
- تو تهیونگی؟ ته ته؟
آروم سرم و تکون میدم.
اخم میکنه.
- چرا با اون پسره رقصیدی؟ چرا میخواستی بوسش کنی؟
تپش قلبم بالا میره. اون داشت نگاهم میکرد؟
- یااااا.
با دادی که میزنه از جا میپرم.
دستش و داخل موهام میبره و سرم و نزدیک خودش میکنه. بینیش و داخل موهام میبره و نفس عمیقی میکشه.
- به چه جرئتی به موهات دست زد؟ ها؟
ماتم برده و نمیتونم حرکتی بکنم.
یهو بغلم میکنه و نفس عمیقی میکشه.
-من حالم خوب نیست. قلبم ی طوریه.
چی میگه؟ چی داره میگه؟
یهو من و هل میده و به صندلی‌ش تکیه میده.
- گرممه. آب میخوام.
هنوز بهش خیره‌م و به حرفاش فکر میکنم.
- نمیشنوی؟ آب میخوام!
سمت در هلم میده.
- برو برام آب بیار!
از ماشین پیاده میشم و چشم میچرخونم تا مغاذه‌ای پیدا کنم.
با دیدن سوپرمارکت سمتش میرم و آب معدنی بزرگی میخرم.
دوباره سمت ماشین برمیگردم و در سمت جیمین و باز میکنم.
- بیا بخور!
بطری رو از دستم میگیره و میخواد درش رو باز کنه اما انقدر مسته که به جای سر بطری تهش رو میچرخونه.
کلافه بطری و از دستش میگیرم و درش و براش باز میکنم.
سمت لبش میبرم و اون ی نفس نصف بطری و سر میکشه.
- آخیش.
میخندم و خیسی دور لبش و پاک میکنم.
میخوام دستم و بکشم که دستم و نگه میداره.
- ته؟
آب دهنم و قورت میدم.
- ج... جانم؟
- من بیماری قلبی دارم.
شوک زده روی زمین میشینم.
- چی؟
- قلبم همش تند میزنه. مریض شدم. نکنه دارم میمیرم؟
لب‌های خشک شده‌م رو از هم باز میکنم.
- چی میگی؟ زر نزن جیمین! مستی نمیفهمی چی میگی.
آب بطری و یهو روش میپاچم. هینی میکشه و با چشم‌های گرد نگاهم میکنه.
عصبی در و میبندم و سوار ماشین میشم.
اون لعنتی نمیدونه من حتی با شنیدن همچین چیزی تنم میلرزه.
با بیشترین سرعت سمت خونه میرم.
___________________
جیمین دیگه خیلی خنگه😂🤦🏼‍♀️
.
.
.
ووت❤️
کامنت🤍

We are just friendsWo Geschichten leben. Entdecke jetzt