part9

533 115 34
                                    

با نمایش تیتراژ پایانی فیلم پوفی میکشم.
به ته نگاه می‌کنم و آروم صداش میکنم.
- ته؟ بیدار شو!
تکون ریزی میخوره.
- تهیونگا؟ پاشو باید بری تو تختت!
سرش رو تکون میده و داخل گردنم میبره.
- ته پاشو دیگه خوابم می...
با برخورد نفس‌های گرمش به گردنم ساکت میشم.
بوی تنش تو بینیم میپیچه و نمیدونم چرا نمیتونم حرف بزنم.
آب دهنم و قورت میدم و دستم رو از دور کمرش باز میکنم.
- ت... ته؟
با ندیدن هیچ عکس‌العملی از طرفش آروم از جام بلند میشم.
دستم رو روی گردنم میکشم و نفس عمشقی میکشم.
قلنج کمرم رو میشکنم و خم میشم تا بلندش کنم.
دست راستم رو زیر کردنش و دست چپم رو زیر رونش میزارم.
آروم بلندش میکنم تا به پاش آسیبی نرسه.
چقدر سبک شده. حتی با وجود گچ پاش هم وزنش کمه.
نچی زیرلب میگم و سمت اتاقش میرم.
با احتیاط روی تختش میزارم و کنارش میشینم.
به چهره بانمکش خیره میشم.
چقدر رفتارم باهاش بد بود. چقدر دل ته کوچولوم و شکوندم.
روش پتو میکشم و از جام بلند میشم و سمت پذیرایی (هال) میرم.
وایسا ببینم! من کجا بخوابم؟
به مبل نگاه میکنم.
نه کمرم میشکنه.
برمیگردم تو اتاق ته و کنارش دراز میکشم.
میدونم صبح پاشه پاره‌م میکنه اما خب خوابم میاد و شدیدا با خوابیدن روی مبل مخالفم.
لباسم رو طبق عادتم در میارم و چشم‌هام و میبندم.
خدا رو شکر که آخر هفته‌س و خبری از کار نیست.
***
با گز گز کردن دستم آروم چشم‌هام و باز میکنم.
نور تو چشمم میزنه و باعث میشه سرم تیری بکشه.
سر ته روی دستمه و انگشت‌های کشیده‌ش روی سینه‌م.
چقدر دستاش خوشگلن!
خمیازه‌ای میکشم و به پهلو میچرخم.
حالا صورتامون رو به روی هم دیگه‌س.
لبخندی بی دلیل میزنم.
با زنگ خوردن گوشیش تقریبا از جام میپرم و سمت پاتختی خم میشم.
تنم روی ته قرار میگیره و دستم رو دراز میکنم تا تلفنش رو از روی پاتختی وردارم تا از خواب بیدار نشه.
- یاااا روی من چیکار میکنی؟
با ضربه‌ای که به سینه‌م میزنه سریع میشینم.
- چته؟
- تو اینجا چیکار میکنی؟ چرا لختی؟ رو من چیکار میکردی؟
میخندم.
- بهت تجاوز کردم مرتیکه. مگه نمیبینی؟
لگدی به شکمم میزنه که از تخت پایین میوفتم.
- آخ چته وحشی؟؟
(انتظار ی صبح رمانتیک و داشتین؟😂)
- چرت و پرت نگو مرتیکه‌ی خر! واسه چی کنار من خوابیدی؟
دستم رو تو موهام میبرم.
- چون رو مبل کمرم درد میگرفت.
- به چپم. به من چه؟
چشم غره‌ای بهش میرم.
- خیلی بی ادب شدیا. باید ادبت کنم.
پوزخندی میزنه و انگشت وسطش رو بالا میبره.
میخندم و با آخ و اوخ از جام بلند میشم و
وارد هال میشم.
- هوی جیمین! عصای من کو؟
نیشخندی میزنم.
- اینجاست. تو هاله.
- بیارش! بدون اون نمیتونم تکون بخورم.
خودم رو روی کاناپه پرت میکنم.
- به چپم. به من چه؟
با دادی که میزنه بلند میخندم.
- پارک جیمین تو ی گاوی.
- لطف داری.
یکم میگذره و دیگه هیچی نمیگه.
از جام بلند میشم و عصا رو به اتاقش میبرم.
- بیا.
روی تخت نشسته و با اخم نگاهم میکنه.
عصا رو با حرص ازم میگیره.
عصا رو تو دستش میگیره و لنگان لنگان سمت دسشویی میره.
یهو مکث میکنه و با ی قیافه وحشت زده سمتم برمیگرده.
هراسون سمتش میرم.
- چی شده؟ پات درد میکنه؟
- م... من... نه.
متعجب نگاهش میکنم.
- چته؟
نگاهش رو به زمین میده.
- کمکم کن برم دسشویی!
لبخندی میزنم.
- باشه.
آروم وارد دسشویی میکنمش و تو چهارچوب در وایمیسم.
- خب؟ برو دیگه!
- کجا برم؟
حرصی دندون غروچه‌ای میکنه.
- می‌خوای باهم دسشویی کنیم؟ برو دیگه، اینجاهاش و خودم میتونم‌.
دستم رو پشت گردنم میکشم.
- آها.
از دسشویی بیرون میام و در رو میبندم.
یکم بعد صدام میکنه.
کمکش میکنم بیرون بیاد و سمت اشپزخونه میبرمش.
بعد اینکه صبحانه میخوریم روی مبل میشینیم و برنامه‌های کسل کننده‌ی تلویزیون و میبینیم.
گوشیش رو از جیب شلوار راحتیش بیرون  میاره و با گوشیش ور میره.
بی حوصله شبکه‌های تلویزیون و بالا پایین میکنم.
با صدای خنده‌ی ته سمتش برمیگردم.
به چی میخنده؟ با کی داره با لبخند چت میکنه؟
چشم‌هام و ریز میکنم و خیلی نامحسوس بهش نزدیک‌تر میشم.
زیر چشمی به صفحه چتش نگاه میکنم.
اه اه چقدر طرف قلب فرستاده برای ته.
اخمی میکنم.
چرا انقدر فونت گوشیش ریزه؟
- دنبال چی؟
از جام میپرم و سرفه الکی میکنم.
- با منی؟
- نه.
سرم رو تکون میدم و به تلویزیون خیره میشم.
- جیمین با تو عم دیگه. چرا به گوشیم نگاه میکردی؟
- کی؟ من؟
- آره.
- نه نمیکردم.
- چرا میکردی.
- نه فقط ی لحظه چشمم خورد.
جمع و جور تر میشینم.
- اوممم... کیه؟
دوباره به گوشیش نگاه میکنه.
- سوجون.
- سوجون کیه؟
چشم غره‌ای بهم میره.
- دوستم.
- می‌شناسمش؟
- آره دیدیش.
متعجب ابروم و بالا میندازم.
- کِی؟ کجا؟
همونطور که داره با لبخند چیزی تایپ میکنه میگه: اونروز اومده بود کافه قهوه بگیره. همون پسره که میخواست قهوه مهمونم کنه، تو بهش گفتی من قهوه دوست ندارم.
با شکل گیری تصویر پسر کیوتی جلوی چشمم اخم میکنم.
- شماره‌ش و از کجا داری؟
- رو کارتش بود.
- کارتش که نابود شد.
- اره به لطف گند کاری تو، اما قبلش تو گوشیم سیوش کرده بودم.
پوزخندی میزنم.
- چه سرعتی هم داری.
جوابی نمیده و دوباره به حرف‌های اون پسره میخنده.
اونوقت با من حرف زدنی پاچه میگیره.
سمتش میرم و بهش میچسبم.
به صفحه گوشیش خیره میشم و پیام‌هاشون و میخونم.
گوشیش رو اونور میگیره.
- پاشو برو اون طرف! چی میخوای؟
گلوم رو صاف میکنم.
- مامان بابات تو رو سپردن به من. مسئولیتت با منه باید بدونم با کیا ارتباط داری دیگه.
بهت زده بهم نگاه میکنه.
- جیمین چیزی مصرف میکنی؟
چشم غره‌ای بهش میرم و گوشیش رو پایین میارم و پیام ‌هاش و میخونم.
«تهیونگی از صدای خنده‌ت وویس میدی؟»
«ته: چرا؟»
« آخه میخوام صدای خنده‌ت و بشنوم»
قیافه‌م جمع میشه.
چقدر لاس میزنه پسره.
ته چند تا استیکر خنده فرستاده و بعد نوشته: « چه خبر؟ دانشگاهی؟»
پس دانشجوعه. بچه پررو.
« آره عزیزم»
سمت گوشی خم میشم. عزیزمممممم؟
ته اروم به عقب هولم میده.
- سرت و نکن تو گوشی که. بزار منم ببینم!
لبم رو گاز میگیرم.
عزیزم! هه... عزیزم!
« ته: باشه موفق باشی»
« مرسی آقای جذاب. پات بهتره؟»
اه چقدر لوس و چندش.
« ته: آره خوبم نگران نباش»
« خوبه خوشحال شدم آخه همیشه به تو فکر میکنم»
غلط میکنی نکبت.
« اوه نه نگران نباش اصلا سوجونی»
قلنج گردنم و میشکونم و چشم‌ غره‌ای به ته میرم که چون حواسش به گوشیشه نمیبینه‌.
سوجونی! عوق. چه اسم زشتی هم داره.
________________
جیمین الان از حرص میترکه😂
ولی خدایی سوجون خیلی چندش حرف میزنه‌ها😂🤦🏼‍♀️
.
.
.
چه فعال شدم من همش زود اپ می‌کنم😎🌝😂
ووت یادتون نره قشنگا😍❤️

We are just friendsTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang