part2

784 138 17
                                        

الان جیمین تو صورت من خم شد؟ الان صورتامون چن سانت فاصله داشت؟
نفس عمیقی میکشم و از اتاقش بیرون میزنم.
وارد اتاق خودم میشم و در و پشت سرم میبندم.
روی تختم دراز میکشم و به سقف خیره میشم.
چشم‌هام و میبندم و به حس شیرین اون لحظه فکر میکنم.
لبخندی میزنم.
ایکاش این نزدیکی و برای همیشه داشتم. ایکاش.
راسی اصلا چی داشت میگفت؟
میخندم. اونقدر محو صورتش شدم که نفهمیدم چ...
خنده‌م آروم آروم خشک میشه.
«خودشون میخوان ته. آخه نمیدونی من توی رابطه چقدر میتونم جذاب باشم»
تو...رابطه؟
قطره اشکی از چشمم سر میخوره.
رابطه؟ رابطه؟ رابطه؟
چرا؟ چرا باید اون و دوست داشته باشم؟
میشینم و به تاج تخت تکیه میدم و زانوم رو بغل میگیرم.
رابطه؟
هقی میزنم و دستم رو روی دهنم میزارم تا صدام بیرون نره.
انقدر بد نکن بهم پارک جیمین!
***
میز‌ها رو مرتب میکنم و روی صندلی میشینم.
- ته؟
کتاب مورد علاقه‌م رو دستم میگیرم و همونطور که دارم دنبال صفحه مورد نظرم میگردم میگم: بله جیمینا؟
- سوهو پیام داده.
منتظر نگاهش میکنم.
- خب؟
نیشخندی میزنه.
- پارتی گرفته.
میخندم.
- اوه. دوباره؟
میخنده و سرش رو تکون میده.
- بریم؟
با یاداوری دخترایی که دورمون جمع میشدن چهره‌م تو هم میره.
- نه بیخیال.
- چرا؟
- حوصله دخترا رو ندارم.
میاد کنارم و دستش رو دور شونه‌م میندازه.
- بریم. قول میدم بهت خوش بگذره رفیق.
***
بالاخره با اصرار جیمین با سوهو اومدیم تا لباس بخریم.
- تهیونگا؟
همونطور که به ویترین مغاذه‌ها نگاه میکنم میگم: بله؟
- بهش... نگفتی؟
سمتش برمبگردم.
- به کی؟
- جیمین.
- چیو؟
- اینکه دوسش داری.
اخمی میکنم و تو خودم جمع میشم.
- نه.
- چرا؟
- چون میدونم بهم حسی نداره. نمیخوام دوستیمون بهم بخوره. من به همین دوستی بینمون هم راضی‌ام.
آهی میکشه و سمت بوتیکی هولم میده.
- درست میشه.
نیشخندی میزنم و با تمسخر میگم: حتما.
چشم میچرخونیم تا لباس قشنگی پیدا کنیم. اما این مغاذه تقریبا هیچی نداره.
- بریم چیزی نداره.
سرم رو تکون میدم و پشت سر سوهو راه میوفتم تا از مغاذه خارج شیم اما لحظه اخر چشمم به لباسی میخوره که باعث میشه لبخندی بزنم.
***
شونه سوهو رو برمیدارم و به موهام میزنم.
باندانای سفید مشکی رو روی پیشونیم میبندم و دکمه اول لباسم رو باز میکنم.
با شنیدن صدای زنگ گوشیم سمتش میرم و جواب میدم.
- الو ته؟
- بله جیمینا؟
- من رسیدم. تو کجایی؟
- خونه سوهو عم دیگه.
- اوه. چرا اونجا؟
- چون حوصله نداشتم ی بار دیگه بیام خونه دوباره برگردم اینجا. بعد خرید با خود سوهو اومدم.
- اها اوکی. تو اتاقایی؟
- آره تو اتاق سوهو.
- الان میام.
گوشی رو قطع میکنم و از عطرم به گردن و مچ دستم میزنم.
با باز شدن در، سمت در برمیگردم و محو جیمین میشم.
نمیدونم چقدر میگذره که بهم خیره میشیم اما با زنگ گوشی جیمین به خودمون میایم.
- بله؟ الان میام.
گوشی رو قطع میکنه و سمتم میاد.
- جذاب شدی ته‌.
لبخندی میزنم و تو دلم هزارتا پروانه پرواز میکنن.
- تو هم همینطور.
میخنده و تشکر میکنه.
آروم هردو از پله‌ها پایین میریم و وارد دود و سر و صدا میشیم.
سمت سوهو میریم و خودم و رو مبل سه نفره، کنار سوهو پرت میکنم. منتظرم که جیمین هم کنارم بشینه اما سمت راستم میره و کنار دختر موبلوندی میشینه و من قلبم تیر میکشه.
- این و چرا با خودش آورده؟
سوهو سمتم برمیگرده.
- آروم باش ته. سعی کن نگاهش نکنی.
پوزخندی میزنم. نگاهش نکنم؟ مگه میشه؟
لیوانی برمیدارم و از نوشیدنی روی میز داخلش میریزم و یه نفس سر میکشم.
به سوزش گلوم توجهی نمیکنم و نگاهم فقط و فقط به رقصنده‌های وسطن.
دوباره نگاهم سمتشون میره و دختره روی پای جیمین نشسته.
دندونام و بهم فشار میدم و لیوان دیگه‌ای پر میکنم.
دوباره ی نفس سر میکشم و به زمین خیره میشم.
سوهو صدام میزنه و سرم رو بالا میارم.
خشکم میزنه و حرف‌های سوهو رو نمیشنوم نگاهم رو جیمینیه که داره لب‌های دخترِ رو پاش رو میبوسه.
چرا حس میکنم قلبم خورد شده؟
از جام بلند میشم و سمت فضای خلوت تر سالن میرم.
روی مبل میوفتم و هنوزم نگاهم به جیمینه.
قطره اشکی از چشمم میوفته. چرا؟ چرا میبوسیش لعنتی؟
من... من تا به حال کسی و نبوسیدم. من... اولین بوسه‌م رو به امید روزی که با تو باشم، برای تو نگه داشتم جیمین.
چطوری میتونی اون و ببوسی؟
قفسه سینه‌م تیر میکشه و من به وضوح صدای شکستن قلبم و شنیدم.
من... من...
هقی میزنم و دستم رو روی صورتم میزارم.
صدای جیغ و موزیک تو سرم محوه.
ذهنم فقط حول جیمین میگذره و من چرا انقدر احمقم؟
سریع اشک‌هام و پاک میکنم و به زمین خیره میشم.
من احمقم. من احمقم.
قبول کن ته. عشقت احمقانه‌س.
من احمقم.
- خوبی؟
به پسری که کنارم میشینه نگاه میکنم.
آروم سرم رو تکون میدم.
- پارتنر داری؟
سرد نگاهش میکنم.
- نه.
لبخندی میزنه.
به هیکل کوچیکش و رفتارهاش دقیق میشم. از صد فرسخی معلومه گِیه.
- گِی‌ای؟
ابروش از تعجبِ سوالم بالا میپره و لبش رو گاز میگیره.
پوزخندی میزنم.
|jimin|
هانا رو از روی پام پس میزنم و یکم آزاد میشینم. درسته خیلی خوشگله ولی خیلی بهم میچسبه و اعصابم و بهم میزنه.
به جای خالی ته خیره میشم.
سوهو رو صدا میزنم و وقتی با اخم نگاهم میکنه میخندم.
- چیه؟
آهی میکشه.
- هیچی.
- اوکی. ته کجاس؟
پوزخندی میزنه و با دستش به مبل گوشه سالن اشاره میکنه.
سمت اونجا برمیگردم و مات میشم.
اون... تهیونگه؟
آره خودشه. اون پسر روی پاش چیکار میکنه؟
ته خنده‌ای میکنه و سرش به عقب پرتاب میشه. معلومه مسته و این بی پروا خندیدنش این رو ثابت میکنه.
پسر خم میشه و زیر گلوش رو میبوسه.
ناخوداگاه اخمی میکنم.
اون پسر داره چیکار میکنه؟ ته چرا هولش نمیده اونور؟
دست پسر سمت دکمه‌ی لباس نازک ته میره و بازش میکنه.
عصبی دست هانا که رو صورتمه رو پس میزنم و سمت ته میرم.
- خیلی جذابی آقای کیم!
از عصبانیت دستم رو مشت میکنم و از پشت یقه پسر رو میگیرم و بلندش میکنم.
داد آرومی میزنه و وایمیسه.
- چیکار میکنی آقا؟
با اخم بهش خیره میشم و سمت ته برمیگردم.
- اوه جیمینا.
میخنده و به عقب هولم میده.
- چیکار میکنی؟ میخواستم ببوسمش.
دست پسر رو میگیره و سمت خودش میکشه و لبش رو روی گردن پسر میزاره.
دست‌های لرزونم رو سمت ته میبرم و عقب میکشمش.
- چیکار میکنی دیوونه؟
سمتم برمیگرده.
- چی میگی جیمینا؟ چی میخوای؟
پسر رو به عقب هول میدم.
- ازش فاصله بگیر!
نیشخندی میزنه.
- مستر کیم ایشون میگن برم. برم؟
ته میخنده و دستش رو دور کمر پسر میندازه.
- نه کجا بری؟ بمون!
بغضی که نمیدونم چرا تو گلوم شکل گرفته رو قورت میدم و یقه ته رو میکشم.
دستش از دور کمر پسر باز میشه و من از فرصت استفاده میکنم.
سریع دستش رو میکشم و سمت طبقه بالا راه میوفتم.
- اه جیمینا چیکار میکنی؟ پسره منتظرمه.
از لای دندونام میغرم: غلط کرده.
وارد اتاق سوهو میشم و ته رو وسط اتاق پرت میکنم.
یکم تلو تلو میخوره و سرجاش وایمیسه.
در و پشت سرم میبندم و قفل میکنم.
- چته جیمین؟
داد میزنم: اون پسر بود ته.
اخمی میکنه و آروم میگه: خب که چی؟
- اون پسر بود لعنتی. میخواستی ی پسر و ببوسی؟
سمتم میاد.
- عجیبه؟ ها؟
چرا حس میکنم چشم‌هاش پر شده؟
دستم رو روی سرم میکشم.
- ته مگه تو گی‌ای؟ هوم؟
جوابی نمیده که سرش داد میکشم: بگو ته. مگه تو گی‌ای که می...
- آره آره آره من گی‌ام.
خشکم میزنه و فقط بهش خیره میشم.
ضربه‌ای به قفسه سینه‌م میزنه که عقب میرم.
- من گی‌ام جیمین. که چی؟ ها؟ به تو چه؟ تو چیکار داری؟ چرا نزاشتی ببوسمش؟
نمیدونم چی بگم و هنوز تو شوکم.
- تو...
قطره اشکی از چشمش میچکه و سریع پاکش میکنه.
- بیخیال جیمینا.
کنارم میزنه و سمت در میره.
دستم رو روی در میزارم.
- کجا میخوای بری؟
نفس عمیقی میکشه.
- پسره منتظرمه.
بدنم از حرص میلرزه. از شونه‌ش میگیرم و به در میکوبمش.
- منتظر چی؟ هوم؟
به گردنش اشاره میکنه.
- منتظر این جیمین.
نگاهم روی مارک رو گردنش میره و تنم بی حس میشه.
پسم میزنه و قفل در رو باز میکنه.
از اتاق بیرون میره و من روی زمین میشینم.
داره میره تا با اون پسر...
اوه خدا من! دستم رو داخل موهام میبرم و موهام رو میکشم.
گردن قشنگ ته رو اون پسر مارک کرده بود؟ گردن ته رو؟
میخواد... میخواد اون و ببوسه؟
ته دستش و انداخت دور کمر اون؟
مشتی به زمین میزنم و حتی دلیل عصبانیت خودمم نمیدونم.
روی زمین دراز میکشم.
نمیدونم چقدر میگذره اما دیگه صدای جیغ و داد و اهنگ از طبقه پایین نمیاد.
در باز میشه و سوهو داخل میاد.
- اوه جیمین تو اینجایی؟ این سه ساعت و اینجا بودی؟ این دختره که با خودت آورده بودی مخم و خورد تهشم با بدختی راضیش کردم بره.
سه ساعت؟ چطور گذشت؟
سرم رو تکون میدم و سوهو کنارم میشینه.
- اینجا چیکار میکنی؟ خوبی؟ چیزی مصرف کردی؟
پوزخندی میزنم.
- ته... کجاس؟
صدام چرا انقدر گرفته؟
پشت سرش رو میخارونه.
- عوم... رفتن خونتون.
اخمی میکنم.
- کیا رفتن؟
- ته و ی پسره.
میشینم و با چشم‌های وحشت زده به سوهو خیره میشم.
- چرا؟
شونه‌ش رو بالا میندازه.
سریع از جام بلند میشم و سمت در میرم که سوهو دستم و میگیره.
- کجا میری؟
- خونه.
- جیمین.
سمتش برمیگردم.
- فکر کنم بهتره امشب و نری.
اخمم غلیظ تر میشه.
- چرا؟
- خب... زیاد حالشون اوکی نبود.
حس میکنم قلبم مچاله میشه ولی چرا؟
- کجا... بخوابم؟
تو اتاقی که هروقت با ته میموندین خونمون میخوابیدین. همون اتاق برو!
سرم رو تکون میدم و سمت اتاق چپ راهرو میرم.
خودم رو داخل اتاق پرت میکنم ودر و میبندم. روی زمین، پشت در میشینم.
نگاهی به ساعت میکنم.
۱:۰۰
الان دارن چیکار میکنن؟
۲:۳۵
چرا ته بهم زنگ نمیزنه؟ همیشه وقتی نمیرفتم خونه بهم زنگ میزد.
۴:۵۰
الان خوابه؟ پیش اون پسر؟
۷:۰۰
قلبم چرا انقدر تند میزنه؟
۸:۳۰
نمیتونم طاقت بیارم.
از جام بلند میشم و بدون سر و صدا از خونه سوهو بیرون میزنم.
هوا روشن شده و بهم یاداوری میکنه که ته تا الان کنار اون پسر بوده.
دست‌های سردم و مشت میکنم و سوییچ و از جیب شلوارم بیرون میکشم.
با بیشترین سرعت سمت خونه راه میوفتم.
___________________

We are just friendsUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum