part48

249 42 38
                                    

دستی به گوشه کتم میکشم.
لبخندی به تصویرم داخل اینه میزنم.
یقه لباسم رو بازتر میکنم و موهام و بیشتر روی صورتم میریزم.
از سرویس بیرون میزنم و با قدم های بلند بدون اینکه به کسی نگاه کنم سمت هه جو میرم.
روی صندلی بار، کنارش میشینم و به باریستا اشاره میکنم تا وودکا برام بیاره.
- اوپا چه جیگری شدی.
چشمکی بهش میزنم و نگاهم و اطراف میچرخونم.
- یادت که نرفته باید چیکار کنی؟
سرم و بالا میندازم و شات وودکام و یه ضرب سر میکشم.
- آفرین آفرین بخور بزار بوی نوشیدنی بگیری. میخوای بگم سوجو بیارن طبیعی تر شه؟
چشم غره ای بهش میرم.
- نکنه میخوای همینجا الان تگری بزنم؟
میخنده.
- نه الان موقعش نیست. اوه...
میخوام به مسیری که نگاه میکنه نگاه کنم که مانعم میشه.
- سوژه اومد. برنگردیا! بزار اون بیاد.
سرم و تکون میدم.
- هنوز ندیده مارو، فکر کنم داره دنبالت میگرده. اوپا شروع کن!
نیشخندی میزنم و از جام بلند میشم.
سمت هه جو خم میشم.
- داره نگاه میکنه؟
با اخم به پشت سرم خیره میشه.
- اه نه خنگول داره با همکاراتون حرف میزنه.
- پس باید جلب توجه کنم.
شاتم که باریستا دوباره پر کرده رو دستم میگیرم و هه جو رو از روی صندلیش پایین میارم.
دستم و دور کمرش حلقه میکنم و شاتم رو بالا میگیرم.
- به سلامتی سئول مدلینگ!!!
همه نگاها سمتم میاد و جیغ و فریاد جمعیت میره بالا.
همه به سلامتی میزنن و سرگرم رقص میشن.
کمر هه جو رو بیشتر به خودم نزدیک میکنم و دهنم و سمت گردنش میبرم.
- نگاه میکنه؟
ریز میخنده.
- آره داره نگاه میکنه.
- خوبه!
آروم بدنامون و حرکت میدیم و میرقصیم‌.
شاتم و سر میکشم و بعد از دستم ولش میکنم.
تظاهر به مستی؟ صد در صد!
هه جو الکی هینی میکشه و اطرافمون خلوت تر میشه.
یکم لنگ میزنم و به عقب میرم.
- اوه حواسم نبــــود!
بلند میخندم و هه جو دستم و میگیره و سمت کاناپه میکشونتم.
- اوپا یکم بشین تا من برم ی آبی به سر و صورتم بزنم، خسته شدم.
میخندم و روی کاناپه میوفتم.
چشمام و میبندم و درست یک دقیقه بعد، همونطور که حدس میزدم میاد کنارم میشینه.
- مجبوری انقدر مست کنی؟
چشم‌هام و باز میکنم اما حالت خمارش و حفظ میکنم.
- هـــــوم؟
اخمی میکنه. چقدر جذابه خدای من! پیراهن سفیدش با پوست خوش رنگش باعث شده مثل فرشته ها بشه!
به خاطر اون حجم از الکل داغ شدن بدنم و حس میکنم.
- پاشو بریم یه آبی بزن به صورتت مستیت بپره، هنوز اول مراسمِ!
بلند میشه و از دستم میکشه تا منم بلند شم.
وقتی بلند میشم دستم و دور کمرش میندازم.
به وضوح ریختن پشماش و حس میکنم.
- نه مـــن میخـــــوام برقصم!
ابروش رو بالا میندازه.
- اوکی!
مرتیکه خوشش اومده ها!
میخندم و سمت پیست رقص میریم.
انقدری شلوغ هست که بدون اینکه خودم بخوام کاری کنم جمعیت هولم بده و بچسبم به جیمین.
اروم بدنم و حرکت میدم، به قدری نزدیکش شدم که با تکون خوردنم، بدنم به تنش مالیده میشه.
ازم فاصله میگیره که من دستم و دور کمرش میندازم و باز به خودم میچسبونمش.
- چته ته؟
میخندم و سرم و روی شونه‌ش میزارم.
- جیمینا، گرممه!
لرزیدنش و حس میکنم و نیشخندی میزنم.
ازش فاصله میگیرم و به چشم‌هاش خیره میشم.
صورتش قرمز شده و باعث میشه بخندم.
خنده‌م و کش میدم تا بیشتر حالت مستی بگیرم.
با پخش شدن آهنگ بیس داری جمعیت جیغ و داد میکنن و بالا میپرن.
دادی میزنم و بالا میپرم.
دست جیمینم گرفتم و وادارش میکنم مثل من بپره.
نمیدونم چقدر میگذره اما اون همه نوشیدنی و بالا پایین پریدن باعث میشه سرگیجه بگیرم.
از جیمین فاصله میگیرم اما پشت سر من میاد.
دوباره سمت کاناپه میرم و خودم و روش پرت میکنم.
همون لحظه ای که جیمین میخواد بیاد پیشم بشینه یهو هه جو میاد و کنارم لم میده.
- اوه اوپا چقدر عرق کردی.
جیمین میره و پشت سرم وایمیسه.
هه جو لبخندی میزنه.
- بزار کتت و دربیارم تا راحت باشی.
کتم و با کمک هه جو درمیارم و روی زمین پرتش میکنم.
- میخوای دکمه هاتم باز تر کنم؟ آخه خیلی عرق کردی!
میخندم و سرم و تکون میدم.
چه اعجوبه ای این دختر!
لش میکنم و نفس های عمیق میکشم.
سعی میکنم به چهره‌م حالت هات بودن بدم.
دست هه جو سمت دکمه هام میاد و من تموم این مدت سنگینی نگاه جیمین و حس کردم!(عکس کاور)
چشم‌هام و میبندم و منتظرم هه جو دکمه هام و باز کنه، بعد از چند لحظه که خبری نمیشه چشم‌هام و باز میکنم.
ابروهام بالا میپرن.
جیمین دست هه جو رو تو هوا گرفته و با اخم به من زل زده.
- من کمکش میکنم.
هه جو اخم میکنه.
- شما؟ ببخشیدا اما اوپا همراه منه!
جیمین نفس عمیقی میکشه.
- شاید همراه تو اومده باشه اما در اصل... همراه منه!
داشتم با جمله‌ی پشم ریزونی که گفت حال میکردم که یهو مثل گاو دستم و کشید و بلندم کرد مرتیکه‌ی بیشعور!
- یااا دســــــتم!
بی توجه به من، دنبال خودش میکشونتم. نگاهی به هه جو میندازم که چشمکی بهم میزنه.
اَی آدم زرنگ!
از پله ها بالا میریم و وارد طبقه اتاق ها میشیم.
داخل اتاقی میریم و جیمین دستم و ول میکنه.
- به خودت بیا! مگه چقدر خوردی؟
دستم و گوشه‌ی لبم میزارم.
- اومممم فکر کنم... زیــــاد.
میخندم.
پوزخندی میزنه‌.
- اون که مشخصه.
سمتش میرم و دستم و روی شونه‌هاش میزارم.
- جیمینا؟ چقدر امشب جذاب شدی.
یکی از ابروهاش و بالا میندازه.
لبخند به ظاهر معصومانه ای میزنم و سرم و داخل گردنش میبرم.
مثلا که حواسم نیست نفس‌های عمیق میکشم تا نفسم به گردنش بخوره.
تکون خوردن سیبک گلوش و حس میکنم و نیشخندی میزنم.
- ته ته؟ بیا بریم صورتت و بشور!
از کمرم میگیره و سمت در داخل اتاق میبره.
- فک کنم سرویس باشه!
در و که باز میکنه آهی میکشه.
- پوف، حمومه! عیبی نداره بیا مهم اینه از این حالت لعنتیت دربیای!
داخل حموم میشیم.
الان بهترین لحظه‌س تا از راه به درش کنم.
من و روی لبه وان میشونه و شیر وان و باز میکنه.
خدای من. چقدر شانس من خوبهههه!
وان از قبل پر بود، مگه میشه؟ یوهاها!
دستش و میگیرم و سمت خودم میکشمش.
- توهم مثل من بشین.
لبخند میزنه.
- باشه.
میاد پیشم و دستش و داخل وان میبره تا آب بپاچه تو صورتم که یهو داخل وان میوفته.
کی انداختتش؟ خب معلومه من!
میخندم و جیمین دادی میزنه.
نصف بدنش تو آب افتاده و بالا تنه‌ش بیرونه.
- تهیونگ لعنت بهت! الان من با لباس خیس چطوری برم پایین؟
- مشکل خودته.
میخندم و مثلا که حواسم نیست خیلی اتفاقی(الکی) دستم لیز میخوره و منم تو وان میوفتم.
داد الکی میزنم و جیمین بلند میخنده.
- خودتم افتادی دیوونه!
روی پاش میشینم و لبخندی میزنم.
- لیز خوردم.
جیمین چشم‌هاش گرد میشه.
- خب... پاشو!
پایین تنم رو تکون میدم.
- چرا؟ اذیتت میکنم؟
تند شدن نفس هاش و حس میکنم.
- ته ته پاشو، مستی معلوم نیست داری چه غلطی میکنی.
سرم و نزدیکش میبرم و لبام و تو دوسانتی لبش نگه میدارم.
- هوم؟ نمیفهمم چی میگی... ذهنم پیش لباته!
سرش و عقب میبره که دستم و دور گردنش میندازم.
- نرو!
نگاهش سمت لبم کشیده میشه.
- دلم براشون تنگ شده!
جوری که انگار مسخ شده فقط به لبام نگاه میکنه.
سرش جلوتر میاد.
وقتشه... الان وقتشه تا عقب بکشم و تو این حال ولش کنم. از اولم نقشه این بود!
اما... نمیدونم گرمای الکله یا سفتی جیمین زیرم... نمیدونم دلتنگیه یا خواستن و من، نمیتونم عقب بکشم.
لبش به لبم میخوره و جیمین دستش و دور کمرم میندازه.
من و به خودش میچسبونه و مک عمیقی از لبم میگیره.
نفسام تند میشن.
من.... دارم... جیمین و میبوسم؟؟؟
بدنم داغ تر میشه و خودم تکون میدم.
لعنت به اون همه الکلی که خوردم!
باید برم عقب...
باید برم عقب...
باید...
فاک بهش!
دستم و زیر لباسش میبرم و تنش و لمس میکنم.
من میخوامش!
نفسم میگیره و ازش دور میشم.
لب پایینم گز گز میکنه.
سرش داخل گردنم میره و من بیشتر فشارش میدم تا گردنم و ببوسه.
- آه...
زبونش و روی گردنم میکشه و من بیشتر خودم و تکون میدم.
صدای آهنگی تو فضای حموم میپیچه.
فکر کنم صدای گوشیه نه؟ گوشی جیمین؟
انگار تازه از اون خلسه بیرون میام.
جیمین و از خودم دور میکنم و هول کرده از وان بیرون میپرم.
من... چیکار کردم؟
- فاک!
از حموم بیرون میزنم و با دو از اتاق بیرون میام.
سمت در پشتی بار میرم و خودم و از فضای خفقان اورش بیرون پرت میکنم.
قرار بود جیمین و تحریک کنم و بعد ازش فاصله بگیرم. قرار بود یکاری کنم دلتنگی آغوشم به سراغش بیاد.
یعنی انقد مقابلش سستم؟ که...
اه لعنتی...
سمت ماشینم میرم و سوار میشم.
از پارک درش میارم و سمت خونه میرونم.
به جهنم که امشب مهمونی شرکت بود، به جهنم که گند میخوره به سابقم، به جهنم که فردا تو همه‌ی روزنامه ها میزنن کیم تهیونگ تو جشن شرکت نبود و هزارتا چرت و پرت و شایعه!
من فقط میخوام از اینجا دور شم.
شیشه رو پایین میدم.
من فقط میخوام باد به صورتم بخوره تا گرمای تن جیمین از تنم بپره.
ضربه ای به فرمون میزنم.
- اَه.

We are just friendsOnde histórias criam vida. Descubra agora