part42

259 63 26
                                    

از ماشین پیاده میشم و عینکم و درمیارم.
سمت در هولدینگ راه میوفتم و در رو برام باز میکنن.
با قدم های محکم راه میرم.
قدم هایی که خیلی طول کشید تا انقدر من و مصمم جلو ببرن.
سوار آسانسور میشیم.
هو پشتم قرار میگیره و من بدون اینکه نگاهش کنم میگم:مطمئنی کیم تهیونگ با این شرکت سوجه قرارداد داره؟
- بله هیونگ.
- خب پس تمام تلاشت و بکن تا آخرش این قرارداد بسته شه.
- باشه هیونگ هرچی تو بخوای. فقط چرا دنبال کیم تهیونگی؟
چشم‌هام و میبندم و نفس عمیقی میکشم.
- برای جبران ی اشتباه بزرگ تو گذشته.

لحظه های گذشته‌م، اون شادی ای که کنار ته داشتم مثل ی فیلم از ذهنم گذر میکنه.
آهی میکشم و چشم‌هام و باز میکنم.
در آسانسور باز میشه و من با نیشخند ریزی که رو لبم هست راه میوفتم.
منشی از جاش بلند میشه و تعظیم میکنه.
- خوش اومدین آقای پارک. خانم اوه منتظرتون هستن.
سرم و تکون میدم و سمت اتاق اوه راه میوفتم.
منشی در و برام باز میکنه و بعد از اینکه وارد میشم در پشت سرم بسته میشه.
با لبخند نصف و نیمه ای که رو لبمه نزدیک میز سو جه میشم.
- جیمین شی بی صبرانه منتظر ملاقاتمون بودم.
سرم و کمی خم میکنم.
- من هم همینطور سوجه‌ی عزیزم.
ابروش بالا میره و لبش و گاز ریزی میگیره.
- بشین لطفا!
رو به روی میزش رو مبل چرمی میشینم و پام و روی اون یکی پام میندازم.
از پشت میز بلند میشه و میاد کنارم قرار میگیره.
دستش و پشتم روی تکیه‌گاه مبل قرار میده.
- خب. پیشنهاد عالی که میخواستی بهم بدی چی بود؟
نفس عمیقی میکشم و مستقیم تو چشم‌هاش زل میزنم تا حرفام تاثیر بیشتری داشته باشه.
- همونطور که میدونی من تو حرفه خودم موفقم، اما خب جدیدا حس میکنم که برام تکراری شده و دنبال ی چیز جدیدم.
لبخندی میزنم و کمی به سمتش خم میشم.
- و کی بهتر از تو؟ پیش خودم فکر کردم اگر با تو ی حرفه رو دنبال کنم خیلی جذاب میشه نه؟
لبخند ریزی میزنه و لبش و خیس میکنه.
- اوهوم با کمال میل.
لبخندم و بزرگ تر میکنم.
- عالیه، و اما پیشنهادم! میخوام که شصت درصد سهام شرکت مد سئولت و بخرم.
چشم‌هاش گرد میشن و اخم میکنه.
- متوجه نمیشم. شصت درصد؟ جیمین نظرت چیه کل شرکتم و به اسمت بزنم؟
پوزخند میزنه و عصبی پاش و تکون میده.
دستم و روی پاش میزارم.
- سوجه آروم باش! لازم نیست انقدر نگران باشی، با دو برابر قیمت پیشنهادی تو میخرم. چطوره؟
نگاهش از روی دستم به چشم هام کشیده میشه.
- دو برابر؟
سرم و تکون میدم. همانطور که تو فکر فرو رفته آروم آروم سرعت پاهاش کم میشه.
- خب... پیشنهاد خوبیه اما شاید فقط برای من چون به غیر از هولدینگ مد سئول، شرکت اصلی مد کره که این هولدینگ زیرمجموعه‌ش هست  رو هم دارم اما فکر نمیکنم سهام دار دیگه قبول کنه و به غیر از این موضوع، شصت درصد خیلی زیاده جیمین.
سرم و تکون میدم.
- درسته حق با توعه. نظرت در رابطه با چهل درصد چیه؟
لبش و داخل دهنش میبره.
- باید با سهام دار دیگه هم صحبت کنم چون به هرحال خیلی بهم کمک کرده و نقش مشاورم رو هم داره. امیدوارم ناراحت نشی.
دستم و از روی پاش برمیدارم و لبخند میزنم.
- نه عزیزم موردی نیست.
از جاش بلند میشه و گوشی‌ش رو از روی میز برمیداره.
- چند درصد سهام برای توعه؟
سمتم برمیگرده.
- هفتاد درصد.
سرم و تکون میدم.
- عالیه. سهام دار دیگه اسمش چیه؟
گوشی‌ش رو کنار گوشش میگیره.
- کیم تهیونگ!
چشم هام گرد میشن و سریع سمتش هجوم میبرم.
قبل از اینکه الو رو بگه گوشی رو از دستش بیرون میکشم و تماس و قطع میکنم.
ی قدم عقب میره و با وحشت نگاهم میکنه.
مصنوعی میخندم و پشت گردنم و میخارونم.
- عام... راستش چیزه...
- جیمین شی گوشی‌م رو بهم بده!
گوشی‌ش رو سمتش میگیرم.
- معذرت میخوام سوجه جان. راستش من... نمیخوام فعلا هویتم فاش شه. ی سری رقابت با همکارام دارم که فعلا اسمم برای خریدن سهام تو مخفی بمونه به نفع منه.
برای مغز خودم که انقدر زود همچین دروغی سرهم کرد دست میزنم.
ابروش و بالا میندازه‌.
- یعنی چی؟
چهره‌ی ناراحتی به خودم میگیرم.
- راستش ی چند مدتی میشه که تو بازار رقابت همه با من درگیر شدن. تو شرایط سختی‌ام چه از لحاظ شغلی و چه احساسی. شدیداً تحت فشارم. اگر تو این مورد کمکم کنی خیلی ازت ممنون میشم. فقط کافیه به هیچکس نگی که کسی که سهام و میخره منم. حتی به ت... تهیونگ.
گوشیش و روی میز میزاره.
- اوه. چقدر بد!
دستش و روی بازوم میزاره.
- نگران نباش جیمین این موضوع بین خودمون میمونه. اما ربط این دوتا رو به هم متوجه نشدم. چرا باید اسمت مخفی بمونه؟
به زرنگ بودنش لعنتی میفرستم.
- خب...
لبخند میزنم.
- خب اگر رقبای من متوجه بشن که تو شرکت بزرگ اوه سوجه هم سهام دارم برای اینکه مانع موفقیت بیشتر من بشن برای رستوران و کافه هام مشکل ایجاد میکنن.
لبخندی میزنه‌.
- اها بله متوجه شدم. پس نگران نباش جیمینی، هیچکس نمیفهمه کسی که قراره سهام رو بخره تو هستی.
- ممنونم.
ی قدم نزدیکم میشه و لبخندش و عمیق تر میکنه.
ناراضی از فاصله‌ی کم بینمون سریع عقب گرد میکنم.
- خب سوجه‌ی عزیز متاسفانه جلسه‌ی مهمی دارم و باید برم. اما هم صحبتی با تو شدیدا من رو خوشحال کرد. امیدوارم شراکتم با تو اتفاق بیوفته.
- مچکرم جیمین برای منم همینطور و مطمئن باش همه‌ی تلاشم رو میکنم.
سرم و خم میکنم.
- منتظر تماست میمونم. خدانگهدار.
سمت در میرم و از اتاق خارج میشم.
کرواتم و شل میکنم و نفس عمیقی میکشم.
با قدم های سریع سمت اسانسور میرم و خودم و داخلش پرت میکنم.
اخه تهیونگ چطوری تونست سی درصد سهام همچین هولدینگی رو بخره؟ از شانس همون جایی که توش کار میکنه.
پوفی میکشم و لبخند میزنم.
به هرحال همه چیز درست میشه. این سهام و میخرم! حتما...
***
فنجون قهوه‌م رو نزدیک لبم میارم و کمی ازش مینوشم.
- خب چی شد؟
شین هو فنجونش رو روی میز میزاره.
- با مسئول مالی صحبت کردم. میگفت به خاطر چند تا سفر پرهزینه ای که برای مجله مد به خارج از کشور رفتن یکم مشکل هست. اما وقتی پیشنهادمون و شنید چشم‌هاش برق زد گفت حتما با اوه سوجه صحبت میکنه و سعی میکنه تا راضی به این قرارداد بشه. به خاطر همین حس میکنم مشکل مالی یکم بزرگتر از این حرفاس.
شونه‌م و بالا میندازم.
- پس شانسمون برای گرفتن سهام بالاتر رفت.
سرش رو تکون میده.
- با چند تا از اعضای مدیریت شرکت هم صحبت کردم همشون  موافق به نظر میومدن.
لبخند میزنم و به صندلیم تکیه میدم و از شیشه کافه به بیرون نگاه میکنم.
- عالیه.
- هیونگ درسته خریدن این سهام به نفع ماست. اما دو برابر قیمت؟ میتونستیم با پول کمتری تو حرفه‌ی خودمون بیشتر سود کنیم. مطمئنی اینطوری به نفعته؟
آهی میکشم.
- اینطوری بیشتر از همیشه به نفع منه شین هو.
___________________
خب اومدم با ی پارت دیگه...
متاسفم که دیر اپ میکنم اما با اوضاع کشور دستم به قلم نمیره🚶🏻‍♀️
امیدوارم حالتون خوب باشه و مشکلی تو زندگیتون نداشته باشین.
ولی حتی اگر موضوعی ناراحتتون کرده و اذیت میشید مطمئن باشید که حل میشه چون همه چیز تو زندگی گذراست و این مشکل هم میگذره.
خب...
امیدوارم این پارتم دوست داشته باشین.
ممنون میشم با کامنت هاتون بهم انرژی بدید❤️🤍

We are just friendsTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang