بغضم گلوم و میسوزونه و قلبم میلرزه انگار.
انگار تمام دردای دنیا رو شونههام قرار گرفتن و سنگینیشون قلبم و هدف گرفته.
گلوم و چنگ میزنم و آه عمیقی میکشم.
چیکار کنم؟
چیکار میتونم کنم؟ برای قلب شکستهم چیکار کنم؟
نمیدونم چقد میگذره اما زمانی به خودم میام که استخونام از سرما خشک شدن.
آروم تن خستهم و بلند میکنم و سمت در خروجی میرم.
بین راه متوقف میشم.
دارم کجا میرم؟ باز دارم بیخیال میشم؟
برمیگردم و به عمارت خیره میشم.
ایندفعه نمیرم! نمیتونم رهاش کنم!
این پنج سال به قدر کافی عذاب کشیدم.
سمت عمارت راه میوفتم و لباسام و مرتب میکنم.
نفس عمیقی میکشم و وارد عمارت میشم.
با چشمهام دنبالش میگردم و بازم کنار اوه جه وایساده.
با دیدن شین هو سمتش میرم.
- اوه هیونگ اینجایی؟ دوساعته دنبالت میگردم.
نفسم و بیرون میفرستم.
- بودجهی آزادمون چقدره؟
- برای چی میپرسی؟
با اخم بهش نگاه میکنم و گلوش و صاف میکنه.
- آم... حدود صد و پنجاه میلیون دلار. چون قرارداد خوبی با لی بستیم سود زیادی کردیم.
لبخندی میزنم.
- عالیه شین هو، عالی!
پوزخندی میزنم و به ته که با صورت جدی به اوه جه نگاه میکنه خیره میشم.
دستش و روی بازوی ته میزاره و لبخندی میزنه.
گلوم و صاف میکنم و سمتشون میرم.
- جه شی؟ میتونیم مکالمه ای باهم داشته باشیم؟
اوه جه با دیدنم لبخند بزرگی میزنه و سمتم میاد.
- حتما جیمین عزیز.
لبخند خشکی میزنم و به سمت چپ سالن اشاره میکنم.
- خصوصی صحبت کنیم بهتره.
به ته نگاه میکنم که بی تفاوت به ما از شامپاینش مینوشه.
قلبم تیر میکشه و دستم و جلو میبرم تا اوه جه بازوم و بگیره.
وقتی به جایی که بیشترین فاصله رو با بقیه داشته باشیم میرسیم، رو به روش قرار میگیرم و لبخند جذابی رو روی لبم میشونم.
این دفعه قرار نیست دست بکشم.
***
با دستهای لرزون رمز در و میزنم.
در با صدای جیر جیر باز میشه و بلافاصله خاک از خونه بیرون میزنه.
در و هل میدم و با دستم خاک و از تو هوا کنار میزنم.
با چشمهایی که دو دو میزنن تمام فضای خونه رو از نظر میگذرونم.
با قدم های سستم سمت اتاق ته سالن میرم و نفس عمیقی میکشم.
دستگیره در و پایین میکشم و وارد اتاق میشم.
نگاهم روی دیوارا میچرخه و یاد روزای مجنون بودنم تو سرم زنده میشه.
اشکی که از چشمم سر میخوره رو با نوک انگشتم پاک میکنم و لبخند تلخی میزنم.
این اتاق... قبلاً اتاق تهیونگ بود.
و این خونه... قبلاً خونهی مــا بود.
چهارسال تمام پام و اینجا نزاشتم و از اینجا دوری کردم تا فقط روزای تلخ عذاب کشیدنم و به یاد نیارم.
پنج سال اسم و خاطرات تهیونگ برام ممنوعه بود تا قلب ضعیفم هوس ایستادن به سرش نخوره.
به قاب عکسامون که دور تا دور دیوارای اتاق و پوشوندن نگاه میکنم و چشمهام بی اجازه پر و خالی میشن.
وقتی وسایلش و برد و من موندم و ی اتاق با ی تخت و میز، بدون تهیونگ و لباسهاش... خورد شدم.
ی طوری رفت که انگار از اولم تهیونگی نبوده اما قلبم این چیزا سرش نشد.
برای یک سال تمام لحظه هام تو این اتاق و روی این تخت گذشت.
خاطرات بیماری هایی که از سر گذروندم به مغزم هجوم میارن و سرم تیر میکشه.
آروم سمت تخت ته میرم و روش دراز میکشم.
دیگه عطر تنش بعد از پنج سال از بین رفته و باعث میشه بغضم سنگین تر شه.
مثل جنین پاهام و تو شکمم جمع میکنم و به رو به روم خیره میشم.
من درستش میکنم.
به دستت میارم تهیونگ!
***
کلافه برگه ها رو ورق میزنم و با دست دیگهم شقیقهم و فشار میدم.
با زنگ خوردن تلفن دکمه پخش و میزنم.
- بله؟
- پارک شی آقای شین اومدن.
- بفرستش داخل!
قطع میشه و چند لحظه بعد در زده میشه.
شین هو میاد داخل و تعظیم کوتاهی میکنه.
- سلام هیونگ.
سرم و تکون میدم و به مبل اشاره میکنم.
- قرارداد و حاضر کردی؟
- بله. مو به مو تمام مواردی که گفتین و توش لحاظ کردم.
- خوبه.
- آم... اما هیونگ این مبلغی که در نظر گرفتین زیاد نیس؟
با اخم نگاهش میکنم.
- جیمین هیونگ من منیجرتم! وظیفهمه ی سری چیزارو گوشزد کنم.
- اوکی ممنون حالا میتونی بری.
نگاهش و ازم میگیره و از جاش بلند میشه.
پوشه رو روی میز میزاره و کیفش و دستش میگیره.
- ایکاش میفهمیدم داری چیکار میکنی.
از اتاق بیرون میره و من سرم و تو دستم میگیرم.
ایکاش منم میفهمیدم... ایکاش...
مدارک رو میزم و مرتب میکنم و بلند میشم.
سیگاری روشن میکنم و کام عمیقی میگیرم. از پنجرهی بزرگ اتاقم به فضای بیرون خیره میشم.
زندگی چه معنایی داره؟
چه دستاوردی داره؟
تهش مرگه دیگه هوم؟
تهش ما میمونیم و آرزوهای چال شدهمون.
الان من زندگی و تو تهیونگ میبینم.
کسی که فکرشم نمیکردم تمام زندگیم شده و نفس کشیدن و برام سخت کرده.
اگر قراره تهش بمیرم حداقل میخوام ی زندگی شاد داشته باشم.
زندگی شاد من کنار ته میسر میشه.

BINABASA MO ANG
We are just friends
Romance|کامل شده| ما فقط دوست بودیم. نمیدونم چیشد چطور چرا اما وقتی به خودم اومدم دیدم که دیوونهوار عاشقتم. « - دیگه چرا سیگار نمیکشی؟ - میدونی نیکوتین چیه؟ - توی سیگاره. - آره. همون لحظه ای که سیگار و میکشی نیکوتین باعث میشه آروم بشی. درسته ضرر داره اما...