سوجه لبخندی میزنه.
-فکر کنم اتفاقای امروز روت فشار اورده،داری چرت و پرت میگی!
جیمین پوزخندی میزنه.
-میخوای یکم ماساژت بدم تهیونگا؟
لبم و داخل دهنم میکشم و با حرص نگاهش میکنم.
-نه تو به فکر خودت باش،فعلا باید خودت و ماساژ بدی!
سوجه نفسش و محکم بیرون میده.
-وای دیوونم کردین.چتونه شبیه خروس جنگی میمونین؟
از جاش بلند میشه.
-باید برم با یکی از اون خبرنگارایی که امروز اونجا بودن مصاحبه دارم. اومدم بهت سر بزنم ببینم خوبی یا نه.
لبخندی میزنم و اون سمتم میاد. خم میشم و بغلش میکنم.
-ممنونم سوجه!
لبخندی میزنه و رو به جیمین اخم میکنه.
-تو هم یکم مسئولیت پذیر باشی بد نیستا! خدافظ.
میخندم و سوجه از در بیرون میره.
در و میبندم و سمت جیمین برمیگردم به در تکیه میدم و نگاهش میکنم.
از همین فاصله هم میتونم نفس های تندش و حس کنم،چشمهاش خمار تر شده و با خیرگی تمام براندازم میکنه.
پوزخندی میزنم و به درد کمرم که به خاطر اقای پارک تحریک شده انگشت فاکم و نشون میدم. یکم جیمین و اذیت کنم بد نیست نه؟
سمت اتاق خوابم میرم و بین راه میگم: خب خوشحال شدیم حالا خدافظ.
وارد اتاقم میشم و در و میبندم.
وارد حموم میشم و لباسام و درمیارم. دوش سرسری ای میگیرم و از حموم بیرون میام.
حوله رو دور کمرم میبندم و موهام و با دست به هم میریزم تا ابش گرفته بشه.
از اتاق که بیرون میام جیمین هنوز اونجا نشسته و با اخم به زمین خیره شده.
-مگه نگفتم برو؟
بهم نگاه میکنه و با دیدن منی که تقریبا لختم پوف بلندی میکشه.
از جاش بلند میشه و دستش و بین موهاش میبره.
-آم...
چشمم و میچرخونم.
-من کار دارم باید برای عکاسی برم به ی لوکیشنی تو مرکز شهر. میشه زود بری؟
-میخوای بیام باهات؟
ابروم و بالا میندازم.
-نه!
سرش و تکون میده.
-پس میام.
پقی میزنم.
-احمقی؟میگم نه!
لباسش و مرتب میکنه.
-بدو فقط زود حاضر شو!
پوفی میکشم.
-تو دیوونه ای!
بازوش و به دیوار تکیه میده و نیشخندی میزنه.
-عوم اونم دیوونهی تو!
پوزخند میزنم.
-خوبه رنگ و روت برگشته زبون باز کردی!
میخنده و سرش و تکون میده.
بهش پشت میکنم و لبخندی میزنم همونطور که سمت اتاق میرم میگم: پنج مین دیگه پایینم.برو!
وارد اتاق میشم و یکم بعد صدای بسته شدن در و میشنوم.شیشهی ماشین و بالا میده.
-اه گرممه!
-تازه از حموم اومدی! مریض میشی.
دستم و بین موهام میبرم.
-نگا خشکه خشک،کوری مگه؟
چشم غرهای بهم میره.
-تهیونگ خیلی بی تربیتی به خدا. من ریـ.دم تو ادبت!
میخندم.
-نکشیمون با ادب.گاز بده بابا دیرمه!
پوزخندی میزنه.
-ها چیه؟ لب و لوچت و کج میکنی؟
خودش و داخل اینه نگاه میکنه و موهاش و مرتب میکنه. پشت چراغ قرمز وایمیسیم و سمتم برمیگرده.
-افرین پسرم بهم بگو بابا!
چشمهام گرد میشه و هیچی به ذهنم نمیرسه تا بهش بگم.
-چی چی بگم؟
دستش و روی چونهش میکشه و چشمهاش و خمار میکنه. نمیدونم من توهم میزنم یا چی اما صداش به طرز فاکینگ جذابی بم میشه.
-بهم بگو ددی!
یهو همچین شل میشم که رو صندلیم وا میرم.
اخ قلبم،اخ خدای من!
صدای بوق ماشینا میاد و من تازه به خودم میام نگاهم و ازش میگیرم و به بیرون نگاه میکنم.
حرکت میکنه و من نمیدونم چیکار کنم نرمال سازی کنم. بگم چقد هوا خوبه؟ نه نه میفهمه خوشم اومده. بزار یکم بریـ.نم بهش!
-بهت بگم ددی؟ برو گمشو احمق! به همین خیال باش تا موهات اندازه دندونات سفید شن!
میخنده و دوتا دستاش و روی فرمون میزاره و من نگاهم روی دستاش قفل میشه.
نمیدونم من خیلی بالام یا واقعا همه چی این بشر جذابه! رگهای دستش بیرون زدم و فرمون و تو مشتش گرفته. این دستا اگه روی کمرم قفل...
خاک عالم! شیشه رو پایین میدم و گلوم و صاف میکنم.
دیگه خیلی رو دادم بهشا!
جلوی ساختمون عکاسی نگه میداره و من سریع از ماشین پایین میپرم.
-دیرم شده میرم تو!
داد میزنه:خب بزار منم بیام باهم بریم.
دستم و تو هوا تکون میدم و وارد ساختمون میشم.
منشی عکاس سمتم میاد.
-خوش اومدین اقای کیم!
لبخندی میزنم.
-مچکرم.
-بفرمایید سمت چپ داخل اتاق گریم.
-باشه فقط من دوستمم همراهم اومده اگر میشه راهنماییشون کنید به اتاق من.
سرش و تکون میده و من وارد اتاق گریم میشم و در و میبندم.
-با دیدن پنج نفر ادم قلم به دست لبخندی میزنم و اهی میکشم.
امروز کارم ساختهس! قراره پاره بشم.
روی صندلی میشینم و روی صورتم خیمه میزنن.
نمیدونم چقد میگذره که با گفتن گریمور اصلی چشمهای خستهم و باز میکنم و ابروم بالا میپره.
شت!چقد خوب شدم من!
-لطفا بالا رو نگاه کنید تا لنزتون و بزارم.
بعد از اینکه لنزم و میزاره وسایلشون و جمع میکنن.
-ممنون.
لبخندی بهم میزنن،گریمور به لباسایی که روی کاناپهس اشاره میکنه.
-شما لباستون و بپوشین و یکم استراحت کنین تا بیان و صداتون کنن.
و بیرون میرن.
سمت لباسا میرم و از روی مبل برشون میدارم.
-این لباسه؟
نچ نچ نچ چهارتا تیکه لباس و اسمش و میزارن لباس؟
پوفی میکشم و شلوارم و از پام بیرون میکشم و شلوارکش رو تنم میکنم کمربند و میبندم و پلیوراستین حلقهایش رو هم تنم میکنم. خب عالیه
انگار لختم،میخندم و در باز میشه و جیمین داخل میاد.
با دیدنم ی لحظه کپ میکنه و بعد در و محکم میبنده و سمتم میاد.
-پشمام،چقدر خوشگل شدی!
میخندم.
-میدونم.تو کجا بودی؟ دوساعته رفتی.
-گفتم صبح استرس داشتی حتما چیزی نخوردی پاشدی رفتی اونجا برای مصاحبه بعدشم که اومدی اینجا. پس واست دونات گرفتم که بخوری!
لبخند ریزی میزنم.
-ممنون.
سمتم میاد و روی کاناپه میشینه بهم اشاره میکنه و منم کنارش میشینم.
دونات و از دستش میگیرم و گاز بزرگی ازش میزنم.
-عوممم گرسنم بود!
لبخند میزنه و گازی از دوناتم میزنه.
-یااا چرا میخوری؟
میخنده.
-خب خواستم امتحان کنم.
-خب برای خودت میخریدی.
-اخه نمیشد که.
-برای چی اونوقت؟
نیشخندی میزنه و سرش و خم میکنه.
-اخه میخواستم با طعم تو امتحانش کنم.
همونطور که دونات گاز میزنه از پایین به چشمهام نگاه میکنه.
سرفه میکنم و ازش فاصله میگیرم.
-ببینم نکنه سعی داری من و اغوام کنی؟
-وا مگه شک داشتی؟
میخوام فحشش بدم مه در باز میشه و یکی از کارکن ها داخل میاد.
-اقای کیم لطفا تشریف بیارید.
بیرون میره و من همهی دونات باقی مونده رو داخل دهنم جا میدم از جام بلند میشم و داخل اینه میکاپ و لباسم و چک میکنم.
دونات و قورت میدم و به جیمین اشاره میکنم بلند شه.سمت در میرم که جیمین جلوم و میگیره.
-لباسات و عوض کن بریم دیگه!
میخندم.
-چیکار کنم؟
-لباست و عوض کن دیگه! لباسای عکس برداری و چرا نمیپوشی؟
عقب میرم و دستم و به کمرم میزنم و میچرخم.
-این لباسمه!
با چشم گرد به پاهام که از شلوارک کوتاه بیرون مونده نگاه میکنه.
-پشمام.مگه داری میری استخر؟ داری عکاسی میکنیا میلیون ها نفر میبینن!
چشمم و میچرخونم و کنارش میزنم.
-برو بچه حال نداریم!
در و باز میکنم و بیرون میرم.
جیمین همونطور پشتم میاد و داره غرغر میکنه و خب منم سعی میکنم ادم حسابش نکنم.
-یااا تهیونگ حداقل شلوار پات میکردی!
میخندم و سمتش برمیگردم.
-نکنه روم حساس شدی پارک جیمین؟
لبخند ملیحی میزنه.
-من از اولشم روت حساس بودم کیم تهیونگ!
________________
چقدر این دوتا لاس میزنن اخههه😂❤️🔥
خدایی حال کنید چقد نزدیک شدن بهم😎
خب خب امیدوارم از پارت جدیدم لذت ببرین❤️🔥❤️
ازتون برای ووت و کامنتاتون تشکر میکنم😗🤍✨
ووت
کامنت

YOU ARE READING
We are just friends
Romance|کامل شده| ما فقط دوست بودیم. نمیدونم چیشد چطور چرا اما وقتی به خودم اومدم دیدم که دیوونهوار عاشقتم. « - دیگه چرا سیگار نمیکشی؟ - میدونی نیکوتین چیه؟ - توی سیگاره. - آره. همون لحظه ای که سیگار و میکشی نیکوتین باعث میشه آروم بشی. درسته ضرر داره اما...