𝁵10𝁵

841 162 49
                                        

فردا صبحش که اعضای خانواده داشتن صبحونه میخوردن کیونگسو شبیه یه قاتل وارد شد و همینکه توی دید قرار گرفت آقای پارک قهوه پرید تو حلقش و از پشت بلند شد پشت پسراش سنگر گرفت. کیونگسو عینکشو عصبی سر داد بالا و تهدید کنان گفت.

-بیا این طرف پارک، بیا بذار جلوی خانوادت احترامتو نگه دارم.

آقای پارک با خنده گفت:
-عشقم؟ میشه بیای اول بشینی یه چیزی بخوری؟

کیونگسو حمله کرد و آقای پارک جیغ زد فرار کرد.
کیونگسو گرفتش پرتش کرد رو کاناپه و انقدر اقای پارک گنده و سنگین بود خودشم نتونست تعادلشو نگه داره افتاد روش.

همینطور که گلوی پارک رو فشار میداد و خانوم پارک قهقه میخندید پسرای آقای پارک دچار گی پنیک شده بودن.

اقای پارک کمر کیونگسو رو کشید پایین و تو گوشش یه چیزی گفت که باعث شد سرخ بشه.

بلند شد از روش و یقه آقای پارکو گرفت با خودش کشوند بیرون.
خانوم پارک با خنده گفت:
-شما کامل کامل صبحونتونو بخورین عسلای من، معلوم نیست اونجا چجوری باشه روزتون گرسنه نمونین یه وقت. من میرم حاضر شم.

همینکه تنها شدن لوئی سریع چرخید سمت یول.
-بابا گیه؟

یول شونه بالا انداخت.
+گی بودنشو نمیدونم ولی لاشی بودنشو میتونم بهت اطمینان بدم که آره هست.

لوئی پشتش لرزید.
-یه مرد گی منو ریخته تو مامانم؟ برای همون از اون همه چیزای گی تو چمدونم شک نکرد؟ مامان معصومم.

یول صداشو آورد پایین.
+نکنه جفتشون گی بودن برای پوشش باهم ازدواج کردن.

لوئی با قیافه ته خط رسیده سرشو تکون داد.
-از ته دل امیدوارم مامان دوست دختر داشته باشه و یه زن معصوم نباشه که گول کره‌ای های اهریمنی رو خورده.

یول چشمهاش درشت شد و با لپای پر از برنج لباشو پوتی کرد:
+یا.... میدونی که منم صد در صد ژنم کره‌ایه نه؟

لوئی به لبهاش نگاه کرد و اخمو تر شد.
-تو خودت شیطانی ترین ادمی که تو زندگیم دیدم هیونگ.

پیدا کردن یه ارایشگاه باز ۶ صبح خیلی سخت بود برای همون کیونگسو پیشنهاد داد تو خونه موهاشونو بزنن و برن.
به همین خاطر شب گذشته پسرها موهاشونو زده بودن و آماده بودن.
فقط ساک های بزرگشون رو برداشتن و آقای پارک و خانومش ۴ متر پسر کچل رو جلو در ترسناک پادگان پیاده کردن و رفتن.

زمانی که پسرهای پارک لباس ارتشی هاشون رو تحویل گرفتن و پوشیدن، به سمت دفتر آقای بیون راهنمایی شدن.
آقای بیون پرونده هاشونو گرفت و با کمک یه سرباز عجیب غریب که شبیه معتادا بود قد و وزنشون رو ثبت کرد.

-قد اون یکی چند بود جونگین.

-کدوم یکی مگه یکی نبود؟

آقای بیون منگنه رو پرت کرد وسط کمر جونگین و جونگین شروع کرد با کصنمکی خیخیخیخی خندید.
-اون درازه ۱۸۵ بود اون دراز تره ۱۹۰ قربان.

𐇵 ℙ𝕚𝕠ℙ𝕚𝕠 𐇵Où les histoires vivent. Découvrez maintenant