S 02 - E 02

184 49 98
                                    

«اون چیزی رو می‌دید که خودم نمیتونستم ببینم!»

-هیونگ؟ نمره کامل گرفتم. کجایی؟

جونگ‌کوک کوله‌پشتی‌اش رو روی کاناپه گذاشت و در حالیکه با نگاهش دنبال تهیونگ می‌گشت، به سمت آشپزخونه رفت تا آب بخوره.

-سلام!... اینجام

جونگ‌کوک با وارد شدن به آشپزخونه، تهیونگ رو دید که روی زمین نشسته و با لوله‌های زیر سینک ظرفشویی درگیره.

-هیونگ؟ چیکار میکنی؟

کمی نزدیکتر رفت و فراموش کرد با خوشحالی اومده بود که از تهیونگ بابت توضیحات دیشبش که باعث شد نمره کامل بگیره، تشکر کنه.
کنارش چمباتمه زد و نگاهش رو بین دست‌هایی که با فلکه کوچیک زیر سینک درگیر بودند و چهره‌ای که بخاطر دقتش، اخم داشت، چرخوند.

-داره چکه می‌کنه و منم دارم تلاش میکنم که درستش کنم.

-میخوای منم یه نگاه بهش بندازم؟

تهیونگ بدون اینکه تمسخری تو لحنش داشته باشه، به سادگی پرسید:

-میدونی چیکار باید بکنی؟

جونگ‌کوک لبخند محوی زد و سرش رو به نشونه تایید تکون داد. دستش رو بلند کرد و خیلی کوتاه موهای پریشونی که پیشونی تهیونگ رو پوشونده بودند رو مرتب کرد.

-تلاشم رو میکنم.

تهیونگ پوفی کشید و کمی روی سرامیک کف آشپزخونه کنار رفت و چهار زانو نشست.

جونگ‌کوک آچار فرانسه رو از دستش گرفت و دور قسمت فلزی شیر کیپ کرد. با انبر دست قسمت بست شلنگ رو محکم گرفت و چرخوند.

-بلدی!

لبخندی به لحن متعجب تهیونگ زد و با صدای آرومی گفت:

-بالاخره سخت‌گیری های پدرم باید یه جایی به درد بخوره، مگه نه؟

«کمتر کاری بود که اون مرد منو مجبور به انجامش نکرده باشه.‌‌... کارهایی که بدون هیچ آموزشی وظیفه داشتم درشون بهترین باشم وگرنه عصبانیت تموم‌نشدنی اون مرد نصیبم میشد.»

تهیونگ چیزی نگفت و به حرکاتش خیره شد. واشر پلاستیکی بست شلنگ رو درآورد و از جعبه ابزار واشر جدیدی برداشت.
نوار تفلون رو کمی باز کرد و دور قسمت پیچی مانند شیر فلکه پیچید.
بعد هم شلنگ رو به شیر وصل و با آچار محکم کرد.

پسر بزرگتر نمی‌دونست تا چه حد میتونه با اون پسر شوخی بکنه. با وجود لبخندی که تقریبا از روی لب‌هاش پاک نمیشد، تهیونگ حس میکرد اون در واقع شخص خوشحالی نیست.
با این حال سعی کرد جسارت به خرج بده و گفت:

-دکتر که هستی، آشپز هم میتونی باشی، لوله‌کش هم که هستی...

جونگ‌کوک با لبخندی که سعی میکرد کنترلش کنه و با چشم‌های کنجکاوی که میخواست منظور واقعی پسر کناریش رو بفهمه، نگاهش کرد.

𝑩𝑼𝑻𝑻𝑬𝑹𝑭𝑳𝒀🦋 •𝚅𝙺𝙾𝙾𝙺/𝙺𝙾𝙾𝙺𝚅•Where stories live. Discover now