بکهیون تابهحال به چنین چیزی فکر نکردهبود.نه فقط بکهیون، حتی میتونست به وضوح در چهرهی پارک جیهیو هم غباری از ناامیدی ببینه. زن از عملکرد خودش ناامید بهنظر میرسید. از حدسی که قبلا نزدهبود و ظنی که قبلا شکل نگرفتهبود. بکهیون هنوز هم به سختی حتی باورش میشد. خانم معلم ایم نایون اصلا چرا باید خبر میداشت ریوجین نیکی رو میشناخته؟
- من نمیتونم باور کنم ایم نایون دستی در قتلها داشتهباشه.
جیهیو به تاج تخت بزرگ هتل تکیه زدهبود. لپتاپ روی پاهاش قرار داشت و نیمهی صورتش آبی و نیمهی دیگر، تاریک بود. از در باز بالکن هوای سرد و صدای جیرجیرکها به داخل هل داده میشد. مهم نبود چقدر این شهرک لعنتی برای مدرن بودن تلاش بکنه، در نهایت هنوز هم ناکجاآبادی وسط جنگل بود. زن ته سیگاری که از روی بیحواسی خاموش شدهبود رو میجوید.
- به سوابق ایم نمیخوره تونستهباشه چنین کاری بکنه. این زن طی چهار ماه گذشته سر جمع چهار بار هم از گانگوون خارج نشده. یا کار خودش نیست، یا کسی براش کار میکنه و یا هم اینکه خودش برای کسی کار میکنه.
بکهیون با ترس به چهرهی کاراگاه نگاه میکرد و باد سرد خزنده از زیر پردههای حریر، بیش از حد معمول بدنش رو به لرزش وامیداشت. چطور ممکن بود که خانم معلم...؟ با اون لبخندهای بیگاه و رفتار اغراقآمیز و صدای لطیفش. و لباسهای مرتبش. و منزل مرتبش. و موهای مرتبش... ناخودآگاه به زبان آورد: خیلی مرتب بود...
- درست مثل وضعیت اون اجساد.
صدای جیرجیرکها مثل نبض عظیمالجثهای در مغزش عمل میکرد. دندانهاش روی هم ساییدند: من جسد چهارم رو خودم دیدم. طوری به پهلو خوابونده شدهبود که...
ادامه نداد. نمیتونست ادامه بده. جیرجیرک غولپیکر ذهنش رو میجوید. حالش اصلا خوب نبود... آیا به سیگارهای تخمی پارک ارتباط داشت؟ توی سیگارهاش چیزی ریختهبود؟!
- باز هم باید باهاش صحبت بکنیم.
- همین الان میریم؟
- نباید فعلا بدونه بهش مشکوک شدیم. نه فقط اون. هیچکس اینجا نباید بفهمه ما به کسی مشکوک شدیم. همهی اهالی اینجا بالقوه قاتل اون بچهها هستند. همهشون بالقوه خطرسازن. با تو ام بکهیون. حواست بهم هست؟ کوچکترین حرفی به پارک چانیول نمیزنی. حواست هست؟
پارک جیهیو جلوی صورتش بشکن زد و جیرجیرک به عقب رانده شد. بکهیون به زن خیره موند: چیزی نمیگم بهش.
- رنگت پریده.
- بهخاطر نور اینجاست.
جیهیو لپتاپ رو روی تخت گذاشت و به طرف عسلی خم شد تا تلفن ثابت داخلی رو برداره. بکهیون نگاهش میکرد. لبهای جنبانش رو نگاه میکرد و صداش رو میشنید که غذا سفارش میداد. دهان باز کرد: لازم نیست. کمکم میرم خونه.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Messiah River
Mistério / Suspense"هرگاه دو انسان به همجنسگرایی روی بیاورند، هر دوی آنها باید به کام مرگ کشیدهشوند، برای گناه بزرگی که انجام دادهاند!" [کتاب مقدس - لاویان - ۲۰:۱۳] شهرک متوسطنشین و گمنامی در گانگوون، یک شب عادی از تعطیلات زمستانه با پیدا شدن جسدهایی توی رودخانه...