38:

655 212 151
                                    


به خونه برگشت. جای دیگری هم برای رفتن نبود. در این فکر بود که داخل بشه و در رو به روی خودش و همه‌چیز قفل کنه و حین رانندگی مدام مضطربانه از آینه‌ی جلو پشت سرش رو می‌پایید که مبادا چانیول دنبالش کرده‌باشه. و حالا بالاخره در مکان امن خودش بود. در اصلی رو باز کرد و به داخل قدم گذاشت و با دیدن فرد آشنای غیرمنتظره‌ای درست در راهروی منزلش، یک تپش قلب رو جا انداخت: لعنتِ خدا...!

- معذرت‌خواهی نمی‌کنم. در خونه رو باز گذاشته‌بودی.

بکهیون به پارک جیهیو اخم کرد و مشغول در آوردن کفش‌هاش شد و بعد به زیپ کاپشنش دست برد. جیهیو دست به سینه و منتظر نگاهش می‌کرد. می‌خواست چه حرفی بزنه؟ بابت تئاتر کلیساییِ منحصربه‌فردی که یک ساعت پیش داشت، بازخواستش کنه؟ اصلا حال و حوصله نداشت به فرد دیگری جواب پس بده. کاپشن رو از شانه‌هاش عقب کشید و زن بالاخره به حرف اومد: وقتی میگم باز بود منظورم این نیست که قفل نبود. منظورم اینه که حتی چفت هم نبود.

- در رو برای کدوم خری باید قفل می‌کردم؟

لباس رو بالای جاکفشی روی رخت‌آویز رها کرد و از کنارش رد شد تا به هال بره. کارآگاه پشت سرش می‌اومد: برای اون بپایی که نگرانش بودی. برای تمام اون تئوری‌های توطئه توی مغزت. اگر واقعا نگران بودی پشت سرش پاپوش درست کنن لااقل این چفت کوفتی رو باید مینداختی یا نه؟

- راستش انتظار داشتم بابت قضیه‌ی کلیسا سرزنشم کنی اما غافلگیرم کردی. ممنونم.

در یخچال رو باز کرد و بطری آب رو بیرون کشید. پارک جیهیو سمت دیگر کانتر، روی آرنج‌هاش تکیه داده‌بود. بکهیون بطری رو به طرفش گرفت و زن سرش رو به نشانه‌ی نفی تکون داد.

- کاری که توی کلیسا کردی همون چیزی بود که انتظار می‌رفت بکنی. کشتن گربه و کتک زدن اعضای تیم جستجو و مصاحبه‌ی توهین‌آمیز و شکستن مجسمه‌ی مریم و... چیزهای تو.

بکهیون دهانه‌ی بطری رو به لب‌هاش چسبوند و اجازه داد آب یخ سرش رو به درد بیاره. به جهنم که چه چیزی ازش انتظار می‌رفت یا چه چیزی انتظار نمی‌رفت. انگار تمام این مسائل اصلا به تخمش بود. بطری رو پایین آورد و نفس پر سر و صدایی گرفت و ناگهان حرف زد: اما بخاطر جونگده حتی نتونستن بازداشتم کنن. اون که صرفا یک کشیش محلیه این‌همه نفوذ داره و اون‌وقت من می‌خواستم با کله‌گنده‌ترهاشون در بیوفتم...

جمله‌اش رو قطع کرد و خندید. جیهیو هنوز بی‌حالت نگاهش می‌کرد: چرا رفتی اون‌جا؟ دلیل درست‌درمونی داشتی یا فقط رفتی که خشمت رو خالی کنی؟

در یخچال رو محکم بست و مدتی همون‌طور که دستش روی دستگیره مونده‌بود، به یخچال خیره شد. آیا دلیلی داشت؟ بزاقش رو بلعید و چشم‌هاش رو محکم بست و باز کرد.

Messiah RiverOnde histórias criam vida. Descubra agora