سرعت ماشین حالا معمولیتر شدهبود اما بکهیون هنوز هم سرش رو از سمت پنجرهی ماشین به طرف زن راننده برنمیگردوند. تهِ دلش آشوب بود و زانوانش از فشار عصبی بیحس شدهبودند و همزمان احساس بیقراری میکرد. نمیتونست بیش از این در چنین بازیِ تعقیب و گریزی نقش داشتهباشه. آیا وقتش بود که بالاخره بپذیره همکاری با پارک جیهیو اشتباه بوده؟ نباید همهچیز رو به پلیس میسپرد؟ دستش رو به پیشانیاش کشید. ساختمان کلینیک رو تشخیص میداد و دکهی مقابلش بستهبود و بکهیون از دیدنِ تفاوت کوچکترین چیزها نفرت داشت چون بزرگترین تفاوت زندگیِ فعلیاش با کمی قبل رو به یادش میانداخت. در سکوت پشت سر کارآگاه پیاده شد و بعد کمی پیشروی کرد تا به سمت آزمایشگاه راهنماییاش بکنه. از پلهها پایین میرفت و به دیوارهای تازه رنگشده نگاه میکرد و درست در همون لحظه برای یک ثانیهی عذابآور بوی تن ریوجین زیر بینیاش پیچید. آخرین باری که به این خرابشده قدم گذاشتهبود بچهاش رو به بغل داشت. بچهاش پیشش بود.جیهیو کارتش رو برای منشی بیرون آورد و صحبت بیشتری رد و بدل نشد. بکهیون چشمهاش رو اطراف سالن انتظار خالی چرخوند. شهرک هر روز با هجوم خبرنگارها و پلیسها و نیروهای کمکی شلوغتر میشد اما اهالی انگار محو میشدند و به هوا میرفتند. هیچجا هیچکس رو نمیدید. به فکر افتاد که شاید اصلا تمام اون آدمها ساخته و پرداختهی ذهن خودش بودهاند. پشت سر پارک به اتاق جونمیون قدم گذاشت و مرد ایستاد. اینبار روپوش خودکاری شدهاش رو به تن نداشت و جلوهاش هنوز هم کمی مغرور و بسیار تمیز بود.
- روز بخیر آقای کیم. امیدوارم این مزاحمت کوتاه شما رو اذیت نکردهباشه.
- روز بخیر. من شما رو میشناسم درسته؟ اگر اشتباه نکنم اوایل فاجعه باهام جلسهای داشتید.
- درسته. پارک جیهیو هستم.
زن قدمی جلو گذاشت و با جونمیون دست داد درحالی که بکهیون هنوز عقبتر، مثل یک بچهی بیحوصله و ضداجتماع، بدون حرف ایستادهبود. شاید جیهیو میتونست به زور وادارش کنه به این مکان بیاد اما کسی قرار نبود مجبورش کنه برای پیشبردِ این ظن حتی کلمهای حرف بزنه.
- و... بکهیون. خیلی وقته ندیدمت.
- این باید باعث خوشحالیت بوده باشه، نه؟
جونمیون اول ابروانش رو بالا فرستاد و بعد خندهی مصنوعیِ بینقصی روی صورتش نشست: حداقل میشه مطمئن بود که گذر زمان تو یکی رو تغییر نمیده.
- از رنگ عوض کردن برای هر آدمیزادِ مادرجندهای خیلی بهتره، مرد.
جونمیون پلکهاش رو روی هم گذاشت. لبخند نمیزد و بکهیون مستقیما نگاهش میکرد تا وقتی که حواسش با چشمغرهی جیهیو پرت شد. نگاهش رو گرفت و صدای زن رو شنید: به نظر میاد... روابط شما زیاد قابل قبول نیست.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Messiah River
Mistério / Suspense"هرگاه دو انسان به همجنسگرایی روی بیاورند، هر دوی آنها باید به کام مرگ کشیدهشوند، برای گناه بزرگی که انجام دادهاند!" [کتاب مقدس - لاویان - ۲۰:۱۳] شهرک متوسطنشین و گمنامی در گانگوون، یک شب عادی از تعطیلات زمستانه با پیدا شدن جسدهایی توی رودخانه...