Part 40: the drowing of the eternal lotus.
مشت خونینش رو بین دستهاش گرفت و چهرهی اشک آلودش رو بالا کشید و ملتمسانه بهش خیره شد و با صدای لرزون و هق هق گفت:
- خواهش... میکنم... تهیونگ...
با افتادن نگاه خنثی تهیونگ به سمت چشمهاش، تمام تنش یخ بست!
نفسی برای کشیدن نداشت. مرد روبهروش، مرد خودش بود؟
چرا چشمهایی که با دیدنشون عشق به وجودش میپیچید حالا سخت و تاریک شده بود و از یخبندان در حال شکستن بود؟!
سینهاش از هق هق میلرزید و تمام صورتش ملتهب به نظر میرسید اما هیچ توجهی از مردش نمیگرفت.
چرا مثل قبل اشکهاش رو نمیبوسید و با دیدن نوک بینی قرمزش نمیخندید؟
چرا چشمهاش رو پاک نمیکرد و نمیگفت "خیالته با هر اشکت چوبخط نفسهام پر بشه، آدونیا؟!"؟
چرا نمیگفت " زانو زدن برای تو نیست، تو پر بکش و پرواز کن مرغ دریا!"؟
چرا توی نگاه خیره رقابت نمیکرد و با شیفتگی به نیلوفرش زل نمیزد تا بردنش رو ثابت کنه؟
چرا مدام نگاهش رو با سردی و بیهیچ احساسی ارزانی آدونیا میکرد؟!
زانوهاش روی زمین رها شد و با وجودی که میلرزید و قلبی که مثل قلب گنجشکی که بین برف بیرحم زمستان تنها گیر افتاده بود، میتپید، تکهای از شلوارش رو بین مشتش گرفت و زمزمه کرد:
- تهیونگ... تو رو به هر کی... میپرستی... تنهام نذار...
دردی درون سینهاش پیچید اما تنها پلکی بست و شونههاش خمیدهتر شد. سرش رو بالا گرفت و از پایین به چهرهی بینقص ابلیسش خیره شد. باید رهاش میکرد؟ چطوری؟!
- مگه نمیگفتی میپرستمت؟ مگه همیشه نمیگفتی قسم به تو؟ به بند بند وجودم قسمت میدم، لاقل بگو دلت برام تنگ میشه... بگو اون نگاه سردت قرار نیست قلبمو با حسرت عطر تنت، له کنه...
چنگی به پاهاش زد و جوشش اشکهاش جون گرفت. با صدای بلندتری هق هق زد و گفت:
- حالت بده؟ دوباره چشمات تاریک شده؟ باشه... دوباره تیکههات رو جمع میکنم و میبوسم تا مرد خودم رو جای این بت یخبسته ببینم...
با نگرفتن جواب و نگاهی چونههاش لرزید و با نفسی که گرفت بغضش خرد شد و ساحت سینهاش با اشکهاش به ویرانهی سیلزدهای تبدیل شد.
- نگاهم کن... توروخدا نگاهم کن تهیونگ... نکن اینکارو باهام... قلبم داره بال بال میزنه که بهش بگم همه چی شوخیه... بگو شوخیه... بگو هنوزم دوستم داری...
باز هم دور گردون برای اون دو چرخیده بود و جایگاهشون عوض شده بود!
- داری چیکار میکنی باهام؟
YOU ARE READING
Adonia | Vkook
FanfictionAdonia ⛪ - نگاهم کن! - دارم نگاهت میکنم... - نه خوب نگاهم کن. - چطوری تهیونگ؟! - همینطوری، همینطوری که زور صدات به اسمم میرسه و میفهمم نگاهت کاملا برای من بوده. Couple: Vkook, Secret Genre: Romance, Angst, Mysterious, Smut Writter: Ivanna