Part 27: the terror that love had cant a shadow on
قدمهاش رو به سمت تلفنخونه کشید و رو به پیرمردی که پشت به میز نشسته بود گفت:
- خبرم کردن که تماس داریم، منییر.
مرد جرعهای از فنجونش نوشید و گوشی تلفن رو به سمتش کشید و گفت:
- آره پشت خطه.
مردد کمی سیم فنری تلفن آلمانی رو کشید و گوشی رو روی گوشهاش گذاشت.
- بله؟
- جیمین؟!
- تیمو؟
- هوسوک چرا جواب نداد؟ گفته بودم که با اون کار دارم!
دمی گرفت و سر صبر جواب داد:
- وقتی اومدن کلبه گفتن که جانگ هوسوک تماس داره اما اون نیست که جوابت رو بده!
پسر از پشت تلفن ترسیده نفسی گرفت:
- کجاست؟
- چند ساعت پیش دهکده رو ترک کرد. چیزی شده؟
لعنتی زیر لب زمزمه کرد.
- تیمو چیزی شده؟
- نه ولی نه تو و نه مادر هیچکدومتون از کلبه بیرون نرید! خبری از هوسوک شد به این شماره تماس بگیر، یادداشت کن...
گوشی رو بین گوش و کتفش جا داد و سراسیمه از مرد کاغذ و قلم خواست.
چرا باید داخل کلبه میموند؟ این تمام چیزی بود که ذهنش رو درگیر کرده بود به علاوهی لحن نگرانی که تیمو باهاش سراغ هوسوک رو میگرفت. چه اتفاقی دور از کلبه در حال رخ دادن بود؟!
_؛_
مردد قدمهای مستحکمش رو کنار حصار چوبی دور کلبه برداشت. از بین چوبهای عمودی دستش رو رد کرد و قفل ورودی رو باز کرد. تنش زخمی بود و مزهی خون رو هنوز در دهانش حس میکرد اما عطر سبزه مشامش رو پر کرده بود.
قواش رو به پاهاش انتقال داد تا به سمت کلبه قدم برداره و مکان امن هوسوکی که بارهای متوالی پناه میبرد و دیر وقت به عمارت برمیگشت رو وارسی کنه اما با خروج مردی از کلبه و دیدن نیمرخش ایستاد و با بهت نگاهش کرد.
جیمین بیتوجه به مردی که معنای "وحشت" رو تکمیل میکرد دم عمیقی از هوای آزاد گرفت و کنار باغچه نیمه زانو زد. درست پشت به مردی که انگشتهای یاغیش رو به پشت کمر شلوارش برد و فلز برانی رو از غلاف سیاهش خارج کرد. خیره به جیمینی که جوانهی لالهها رو نوازش میکرد، با خودش زمزمه کرد:
- نفست کنار من حبسه اما سهم نفست رو با این جنازه تقسیم میکنی؟ نفسهات اینجا پیش این گور برگشته جا مونده بود، هوسوک؟!
دستهی چاقوش رو محکم گرفت و اون رو محتاط کنار ران پاش نگه داشت و به سمت مرد نیمخیز قدم برداشت.
YOU ARE READING
Adonia | Vkook
FanfictionAdonia ⛪ - نگاهم کن! - دارم نگاهت میکنم... - نه خوب نگاهم کن. - چطوری تهیونگ؟! - همینطوری، همینطوری که زور صدات به اسمم میرسه و میفهمم نگاهت کاملا برای من بوده. Couple: Vkook, Secret Genre: Romance, Angst, Mysterious, Smut Writter: Ivanna