Part 35: mortimere!
فرچهی مویی رو داخل کاسهی خمیر ریش رها کرد و به سمت تهیونگ برگشت و با ابروی بالا نگاهش کرد.
مرد از غفلت و مشغولی آدونیا استفاده کرده و باکس سیگارهاش رو از جیب داخل بارونیش قاپیده بود که از دست تهیونگ لیز خورده و به زمین افتاده و صدای برخورد دو سطح توجه پسر رو جلب کرده بود.
مرد که نیمه خم شده بود، لبهاش رو گاز گرفته بود به ریاکشن پسر خیره شده بود. شاید گمان میکرد با گاز گرفتن لبهاش و جمع کردن صورتش شانس شنیدن اصوات از پسر گرفته میشه...
مرد با دیدن گرهی بین ابروهای آدونیا، کمرش رو صاف کرد و روی نشیمنگاه دستسازش آروم گرفت و باکس سیگارهاش رو رها کرد.
برای اون تهاجم سایبانهای چشمهاش حاضر بود فیلتر سیگارش رو پشت پلکهای خودش، روی نازکترین پوست صورتش خاموش کنه تا چهرهی اخمآلودش رو نبینه، پس یک باکس سیگار چه اهمیتی میتونست داشته باشه؟!
چه چیزی بیشتر از پر پرواز داخل قلب سیاه ابلیس دارای اهمیت بود؟!
مرگ؟! بله مرگ اما مرگ چه کسی؟ مرگ خودش؟
شایدجواب این سوال یک ریشخند بزرگ بود!
- اخم نکن... باز کن اون گرهی کور قلبمو!
پسر با شنیدن جملهی تهیونگ گرهی ابروهاش بالا پرید و به طرز احمقانهای لبهاش رو به هم فشرد تا لبخندش رو پنهون کنه اما خط لپهاش برش عمیقی ایجاد کرده بود و مرد رو به دل ضعفه میرسوند.
کاش توانایی چال کردن خودش درون اون چال لبخندهاش داشت... کاش میتونست گونههای برجسته و لرزونش رو از صورتش جدا کنه و فریاد بزنه بدستش آوردم، حالا برای منه!
همین بود... آدونیا جنون بود، جنون تهیونگ!
مرد سرش رو کج کرد و به دلیل آستانهی مرگش عمیق خیره شد.
به اندازه عمق زیبایی آدونیا، نگاهش کرد.
لبخند زد.
خیره شد.
به قدری خیره شد که لبخند از لبهای تحت فشار پسر رخت بست و به رسم خیرگی ایمان آورد.
- لبخندت کو آدونیا؟ از بین لبهات آزادش کن بذار زمان زانو بزنه!
پسر باز هم لبخند زد و فرچه رو داخل کاسه حرکت داد و به سمت مرد رفت و چونهاش رو با انگشتهاش بالا کشید.
- کافیه منییر کیم! لاسهاتون بمونه برای بعد اصلاح.
روبهروی مرد ایستاد اما تفاوت قدیشون بابت نشستن تهیونگ فاحش بود برای همین کمی به سمت صورتش خم شد و خمیر ریش رو توسط فرچه روی خط فکش کشید که مرد از سرماش با طعم لبخندی که از دقایقی پیش روی چهرهاش به یادگار مونده بود، به خود لرزید.
YOU ARE READING
Adonia | Vkook
FanfictionAdonia ⛪ - نگاهم کن! - دارم نگاهت میکنم... - نه خوب نگاهم کن. - چطوری تهیونگ؟! - همینطوری، همینطوری که زور صدات به اسمم میرسه و میفهمم نگاهت کاملا برای من بوده. Couple: Vkook, Secret Genre: Romance, Angst, Mysterious, Smut Writter: Ivanna