Part 36: how do I stop loving you?
"۳۱ دسامبر، ۲۰۰۰"
نخ قهوهای رنگ رو بین لبهاش گرفت و جلوی آدونیا ایستاد. دکمهی پالتوش رو بست و شالگردن دور گردنش رو محکم کرد. نخ رو از بین لبهاش برداشت و بوسهای همراه با دود روی پیشونیش کاشت و زمزمه کرد:
- خودت رو خوب بپوشون! نمیخوام سرما بخوری.
پسر لبخند شیرینی زد و گفت:
- اونطور دیگه نمیتونم گازت بگیرم و ببوسیم؟!
نیمنگاهی به چهرهی معصومش انداخت. دست لرزون از سرمای آدونیا رو کشید و داخل جیبش کرد و انگشتهاش رو لای انگشتهاش فرو برد و گفت:
- سرما هم بخوری از لبهات نمیگذرم آدونیا!
- نمیذارم! اونطوری تو هم سرما میخوری...
مرد شانهای بالا انداخت و کامی از سیگارش گرفت و نزدیک لبهاش زمزمه کرد:
- پس مراقبت کن تا سرما نخوری!
و بوسهای روی لبهاش کاشت و فاصله گرفت. به همراه خودش تنش رو کشید و کنار آمستل راه رفتند. تزئینات کریسمس و درختهای کاج درون مغازهها خودنمایی میکرد. جمعیت هنگفتی روی آبها در حال قایقسواری بودند، کافهها شلوغ و پر سر و صدا بودند و همه ذوق سال پیش رو رو داشتند.
بوی خوش عطرها، سیمای زیبای آمستردام، لبخند پر شور آدمها... همه و همه اون دو رو به وجد میاورد.
تهیونگ با دیدن جمعیت زیاد دست آدونیا رو فشرد و کلاه فدوراش رو پایینتر کشید و پسر رو همراه خودش کشید تا زودتر به کافهی خانم سوفی برسند.
با ورود به کافه، صدای برخورد مهرههای بالای سرشون در فضا پیچید و توجه رزا که در حال سفارش گرفتن بود جلب شد و به روی خوش اما خسته به سمتشون اومد.
- دیر کردید!
مرد ابرویی بالا انداخت و گفت:
- بهتره دنبال مقصر نگردی رزا، به جاهای خوبی نمیرسی!
دختر نیمنگاهی به چهرهی شک شدهی آدونیا انداخت که لبهاش رو داخل جمع کرده و با چشمهای گشاد نگاهش میکرد، به مانند کودکی که سعی در پنهان کردن شیطنتهاش داشت...
هر سه از میزها عبور کردند و به سمت کانتر پیشخوان رفتند که لارن با پیشبندی که به تن داشت با چهارپایه پشت پیشخوان ایستاده بود، رو دیدند. دختر به گمانش مشتری جلوش ایستاده پس لب باز کرد تا بگه دیگه آردی برای کیک پختن نداره اما با دیدن چهره و نیشخند تهیونگ، چشمهاش از ذوق درخشید و فریاد کشید:
- منییر کیم!
تهیونگ سری خم کرد و کلاهش رو برای احترام برداشت و زمزمه کرد:
YOU ARE READING
Adonia | Vkook
FanfictionAdonia ⛪ - نگاهم کن! - دارم نگاهت میکنم... - نه خوب نگاهم کن. - چطوری تهیونگ؟! - همینطوری، همینطوری که زور صدات به اسمم میرسه و میفهمم نگاهت کاملا برای من بوده. Couple: Vkook, Secret Genre: Romance, Angst, Mysterious, Smut Writter: Ivanna