صبح خیلی زود بود و بکهیون غرق گرمای دورش بود،گرمایی که چفت تنش شده بود و سایه ش باعث شد که مثله همیشه چشم هاش از نوره آفتاب اذیت نشه و بیشتر بخوابه
اما لحضه ای بعد بود که با حسه خیسی روی صورتش، سرش رو برگردونه و این کار باعث شد تا اون خیسی رو طرفه دیگه صورتش احساس کرد
کم کم هوشیار شد و چشم هاش رو به سختی باز کرد، اما و با دیدنه صحنه جلوی چشم هاش بود که پلک هاش تا آخرین حد باز شدن و نگاهی به چانیول انداخت...شاید باور نکردنی بود ولی این همون چانیولِ گنگستر بود که با زبونه بیرون اومده در حاله خیس کردنه صورتش بود و حالا خودش هم به بکهیون خیره شده بود
قیافه بامزه چانیول باعث شد که بکهیون با تعجب ، بلند و پرسر و صدا زیره خنده بزنه و دستش رو روی صورته چانیول بزاره تا از خودش فاصلش بده...چانیول لبخندی از خنده های شیرین بکهیون زد و بوسه ای روی دسته بکهیون که روی صورتش بود، گذاشت
کارش باعث شد که بکهیون دستش رو به سرعت عقب ببره و با ته مونده خندش بگه:
_ داری چیکار میکنی یول؟چانیول روی بکهیونه دراز شده خیمه زد و جواب داد:
_ دیگه نتونستم تحمل کنم و مجبور شدم به یه روشی بیدارت کنم هیون، اینکه صورتت رو بخورم خیلی ایده جالب تری نسبت به تکون دادنت بودبکهیون هومی از توضیحات چانیول کشید و دستش رو روی سینش گذاشت تا مانع نزدیک شدنه بیشترش به خودش بشه، اما چانیول تمام وزنه خودش رو روی دسته بکهیون انداخت و باعث شد که تمام فاصلشون از بین بره
کارش باعث شد که بکهیون با اعتراضه بامزه ای اخطار بده و بگه:
_ چانیول!...
اما قبل از هر چیزی، حس لب های چانیول و بوسه صبحگاهیش بود که مانع ادامه دادنه حرف های شیرینش و اون "نه" بزرگ شدچانیول همونطور که بکهیون رو با ولع میبوسید و خیسی بوسه هاش رو روی لب های بکهیون جا میذاشت،با شیطنت دستش رو زیره بلوزه بکهیون برد و شکم تخت و نرمش رو توی دست های بزرگش گرفت
کارش باعث شد که بکهیون وسطه بوسشون ناله ای کنه و دست و پاهاش رو دوره جسم چانیولش حلقه کنه
همین باعث شد تا چانیول کنترل خودش رو از دست بده و مثله وحشی ها خطه فک بکهیون رو بمکه و از لپ هاش گازهای بزرگ و دردناکی بگیرهبکهیون که از اون گازها و مکیدن ها دردش اومده بود، صورتش رو جمع کرد و رو به چهره سرخوش چانیول غرید:
_ چرا گاز میگیری؟ خیلی درد داره...چانیول کمی ازش فاصله گرفت و حق به جانب جواب داد:
_ تقصیره من نیست که تو اینقدر شیرینیبکهیون نگاهی به قیافه چانیول انداخت و نتونست جلوی خندیدنش رو بگیره
آخه...محض رضای خدا، کی فکرش رو میکرد این چانیول همون رئیس مافیای خشنیه که روزه اوله دیده بودش و کلی ازش میترسید؟
الان فقط یه بچه رو میدید که آب نباتش رو ازش گرفته باشن و اونم در حاله بغض کردن باشه
YOU ARE READING
🤍♠️𝓜𝔂 𝓝𝓪𝓶𝓮🤍♠️
Fanfiction"نام من" ۵۰۶ معروف به ربات و ماشین آدم کش سازمان کا.گ.ب روسیه، فردی بود که هیچی از احساسات نمیدونست مثله همیشه ،توی ماموریتش بهش یه اسم جدید دادن، اینبار باید نقش بیون بکهیون رو بازی میکرد ولی چی میشه اگه این اسم همه چیزو عوض کنه و بکهیون با شنی...