"تغییر"

145 28 0
                                    

۲۵ دسامبر ۲۰۲۳
۸:۵۳ صبح
فرودگاه بین‌المللی شرمتیوو مسکو_ روسیه

Baekhyun pov
سرم رو توی یقه اسکی گشاد و بلندی که پوشیده بودم فرو کردم و زیپ کاپشن آمریکایم رو با رسیدن به فضای فرودگاه باز کردم
دسته های کیفم رو محکم گرفتم ، جوری که نوک انگشتام به سفیدی زد ، با خودم گفتم که چقدر از مکان های شلوغ متنفرم!
با پیدا کردن ایرلاین پروازم به سرعت به سمت گیت مورد نظر حرکت کردم ، از شلوغی و طویل بودن صف تعجب کردم چون فکر میکردم که خیلی زودتر از موعد مقرر رسیدم ، بهرحال منتظر موندم
تو این فاصله کیف مدارکم رو از جیبم بیرون کشیدم و با چنگ زدن به پاسپورتم با نیشخندی که هر ثانیه عمیق تر میشد به هویت جدیدم خیره شدم، آهسته لب زدم : بیون بک هیون
علت اعزامم به این ماموریت دورگه بودنم بود ، چشمای مادر کره ایم رو به ارث برده بودم ولی چیزی که متمایزش میکرد رنگ آبی چشمام بود که میراث پدر روسیم بود
موهبت یا طلسم، یه ويژگي اغوا کننده ظاهری بود که از داشتنشون ناراضی بودم ، یکی از چیزایی که متفاوت بودن رو آزاردهنده میکنه نگاه خیره مردمه، البته که برام مهم نبود چون چیزی ازشون نمیفهمیدم

با شنیدن اسمم سرم رو بالا گرفتم و از خلسه ای که درونش بودم بیرون کشیده شدم، مدارکم رو به همراه کیفم برای بررسی تحویل دادم
مسئول باجه بعد از دیدن پاسپورت و نگاهی به من برای تطبیق چهره ، مهری پای مدارک نشوند و دیدم که گونه هاش سرخ شده بودند

هع ، همه گول ظاهرمو میخوردن ، درواقع شاید همه چیزو مدیون ظاهر زیبام بودم ، مثله اینکه ترکیب ژن روسی و کره ای بقدری میخکوب کننده بود که همه رو تو نگاه اول افسون کنه به هر حال همونطور که گفتم مردم ظاهر بینن، فکر میکنن زیبایی یعنی "خوب بودن"، بیاید بطور مثال سوسک و پروانه رو با هم مقایسه کنیم ، وقتی یه سوسک و میبینی ازش می‌ترسی و حتی ممکنه حس انزجار بهت دست بده بنابراین بدون هیچ رحمی زیر پا لهش میکنی یا از بقیه میخوای از بین ببرننش در مقابل پروانه، وقتی میبینیش دوست داری روی دستات بشینه تا زیباییش رو بهتر ببینی حتی ممکنه برای گرفتنش تلاش کنی ، این قدرت زیباییه ، در حالی که واقعیت اینه که سوسک به ما و محیط زیست کمک میکنه، حداقل خیلی بیشتر از پروانه...

زن و نگاهاش رو نادیده گرفتم و بعد از تموم شدن مرحله چک این، کیفم رو پس گرفتم.
با اعلام زمان پرواز به سمت گیت خروجی حرکت کردم و وارد هواپیما شدم
با کمک مهماندار به سمت صندلیم حرکت کردم و وسایلم رو زیرش قرار دادم
سرم رو به پنجره تکیه دادم، به منظره شهر مسکو خیره شدم ، گنبدهای زیبای متروی مسکو با سپیدی برف تزئین شده بودند و به سختی دیده میشدند،چند ساعت دیگه یه هویت جدید داشتم ، شاید برای کسی که براش مهم نیست واقعا کیه مهم نباشه، شاید بخاطر همین قابل تحمله...
با دستام خودمو بغل کردم،چشمام رو بستم و به خواب عمیقی فرو رفتم.
.
.
‌.
‌.
به صندلی چرم پشت سرش تکیه داده بود و همونطور که دستاش رو به جلو و به هم چفت میکرد آرنج هاشو به پاهاش تکیه داد، با خونسردی به مردی که وسط اتاق زانو زده بود خیره شد
مرد زخمی، گیج و منگ همونطور که نمیتونست سر خودش رو به درستی نگه داره دائم سرش رو تکون میداد و سعی داشت صاف بایسته
دو بادیگارد قد بلند با کت شلوار های کاملا شبیه به هم که اندام درشتشون رو به خوبی نشون میداد، دو طرف مرد زخمی دستاشون رو به پشت سرشون قلاب کرده بودند و گوش به زنگ ایستاده بودند
نور کمی از درزهای پنجره بسته شده به داخل اتاق نفوذ کرده بود و چهره مرد دیگری رو که کنار صندلی مرد نشسته، ایستاده بود روشن میکرد
بعد از مدتی که در سکوت گذشت ، همونطور که از روی صندلی بلند میشد، قدم هاش رو به طرف مرد زخمی وسط اتاق روونه کرد ، صدای کفش های صاف و براقش و برخوردشون با پارکت کف اتاق تنها صدایی بود که سکوت رو میشکست
یک بار دور مرد چرخید و همونطور که رو به روی مرد زانو زده دولا شده بود ، با چنگ زدن به چونه خونی مرد صدای آخ ضعیفش رو درآورد
چانیول: چیزی برای گفتن نداری ؟ نمیخوای زنده بمونی؟
مرد زخمی همونطور که با نیشخند دندونای خونیش رو به نمایش میزاشت ، خندید و به چشمای مرد رو به روش خیره شد،تفی به صورت مرد روبه روش انداخت و با صدای بلندی فریاد زد : حرومزاده عوضی ، فکر کردی بعد از کشتن پدرم بهت وفادار میمونم ، تو فقط سگ آدمکش خانواده بودی
حالا همونطور که چشماش قرمز شده بودند سرش رو تکون داد و با صدایی که از فشار فریاد هاش گرفته بود زمزمه کرد: کاش قبل از تمام اینا کشته بودمت سگ کثیف،کاش بهت اعتماد نمیکردم ، کاش به حرف پدرم گوش نمی‌دادم و زودتر از اینا لهت میکردم...
فرصت ادامه دادن حرفاش رو نداشت، با لگدی که به شکمش خورد رو به جلو خم شد ، دستاش رو روی شکمش قرار داد و از سمت چپ روی زمین افتاد ، توی خودش جمع شد و خون بالا آورد
چانیول بالای سرش همونطور که از عصبانیت نفس نفس میزد به سرعت سمت مرد خم شد و با کشیدن موهاش سرش رو به سمت بالا گرفت، از لای دندونای بهم چفت شدش غرید : اون ضربه فقط واسه این بود که هنوزم یاد نگرفتی اسمم رو درست بگی ، خودت و اون پدر حرومزادت همیشه از بالا به بقیه نگاه میکردید ، دیگه بهتون اجازه نمیدم بهم توهین کنید ، این سزای دست کم گرفتنم بود ، یه روزی هم من جای تو بودم و داشتم بهت جواب پس میدادم ولی دیگه این چرخه اتفاق نمیوفته چون مطمئن میشم که وجود نجست از روی زمین برداشته شه
خنده ای کرد و گفت: همین سگ کثیفی که میگی الان جلو روت وایستاده و همه چیزتونو ازتون گرفته ،روزی تحقیرم میکردید و فکر میکردید یه سگ دست آموزم غافل از اینکه این سگ دندون های تیزی هم داره

دستش رو از لای موهای خشک شده مرد بیرون کشید و همونطور که پشت بهش به طرف میزش حرکت می‌کرد گفت : کارم باهات تمومه ، دیگه به دردم نمیخوری
اینبار با طعنه لب زد: دیگه وقتشه برگردی پیش بابایی..
با دستش به بادیگارداش علامت داد، دو بادیگارد از حالت خشک شده دراومدن و هر کدوم با گرفتن یکی از دستای مرد اون رو به سمت در خروجی بردن
مرد همونطور که تقلا میکرد و پاهاش ردی از خون خودش رو روی زمین می‌کشیدن با ته مونده جونش فریاد زد:ولم کنید حرومزاده ها ، پارک چانیول لعنتی ، مطمئن باشه حتی اگه من و بکشی دست از سرت برنمیدارم ، روزی میرسه که تقاص کارتو پس میدی

با صدای بسته شدن در،مردی که در گوشه اتاق پنهان شده بود همونطور که با تخته شاسی و مدادش ایستاده بود به طرف رئیس جدید حرکت کرد و دستی روی شونش گذاشت تا توجهش رو جلب کنه و جمله خبریش رو به زبون آورد: چند روز دیگه وقت گزینش نیروهای جدیده
چانیول سری تکون داد و از حالت قبلی خارج شد،همونطور که سر و وضعش رو درست میکرد به سمت در های خروجی حرکت کرد و لب زد : به خدمه بگو اینجا رو تمیز کنن
درسته ، کارهای مهم تری برای انجام دادن داشت که باید بهشون رسیدگی میکرد، با یادآوری حرفای پایانی مرد سری از تأسف تکون داد و زمزمه کرد: موش ها برخلاف سگ ها همیشه زمان مرگشون اصلاح میشن

جونکوک با فهمیدن کنایش سری تکون داد و پشت سر چانیول شروع به حرکت کرد ، بی تفاوت نسبت به احترام و سرخم کردن افرادی که از کنارشون رد میشدن به راهشون ادامه دادن

روز های خاکستری گذشته بود و همه چیز در حال تغییر بود..
و حالا یه تغییر خیلی بزرگ در راه بود .
.
.
‌.
.

🤍♠️𝓜𝔂 𝓝𝓪𝓶𝓮🤍♠️Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang