part 28

45 10 7
                                    

در با صدای بلندی زده میشد کسی که پشت در بود حتی لحظه ای صبر نمیکرد برای اینکه در باز بشه . سوبین از پلها پایین دوید و به طرف در رفت و بازش کرد از دیدن الین اونم با اون وضعیت وحشت زده عقب رفت: ماریام کجاست .
سوبین قدم دیگه ای عقب اومد : توی اتاق دارن ....
_چی شده سوبین ....
مرد جوان سریع عقب اومد و پشت سر چان پناه گرفت : هئونگ حس کردم اگه یک کلمه ی دیگه حرف برنم درجا خونمو میخوره .
الین داخل اومد چشماش سرخ سرخ بودن و نفرت از تموم بدنش تراوش میکرد موهاش برافروختگی حالتش رو نشون میداد : ماریام کجاست .
_ من اینجام الین و میدونم چی شده .
فک الین میلرزید و این لرزش به تموم بدنش سرایت کرد : میخوام کاری کنم دردناک ترین مرگ رو تجربه کنه .... می‌خوام بفرستمش به جهنم که تا اخر عمرش اونجا بسوزه .
مردان جوان و جادوگران سفید که از موضوع خبر نداشتن با تعجب به این حال الین نگاه میکردن . چه اتفاقی افتاده بود که بانو ماریام خبر داشت و الین رو این طور دگرگون کرده بود . ماریام کامل به الین نزدیک شد و اونو توی اغوش کشید : میدونم چه دردی رو داری تحمل میکنی بانوی اعظم گفت قصد داشته بهت خبر بده اما ....
ساکت شد که الین خودشو از اغوشش بیرون کشید نفرت توی چشماش شعله میکشید : بخشی از وجود پسره اجازه نداده درسته .
نگاش سمت وویونگ که کنار هیونجین ایستاده بود برگشت : چون تو نخواستی دخترای من همه تیکه تیکه شدن .... به بدترین حالت زجر کشیدن و کشته شدن .
وویونگ با چشمایی گرد شده از وحشت عقب عقب میرفت : چی  داری میگی .... من نمیدونم موضوع چیه .
سونگهوا سریع جلوی وویونگ پرید : حتی یک انگشتت هم نباید به برادرم بخوره .
الین شروع کرد به خندیدن راه میرفت و میخندید : اگه به خاطر وجود ناپاک شما انسان ها نبود دنیا هیچ وقت به این افتضاحی کشیده نمیشد . 
ماریام رو به سوجین اروم گفت : براش معجون ارامش بیار .
سوجین سریع رفت که ماریام روی همه جادوی حفاظت کجاست ، با این وضعیتی از الین میدید میدونست که کاری میکنه که خطرناک باشه . الین از حرکت ایستاد به تک تک افراد توی سالن نگاه کرد اگه اینا نبودن الان دختراش زنده بودن دستشو بلند کرد و به سمت مینگی که از همه بهش نزدیکتر بود گرفت : باید نابود بشین .
ورد رو با صدای بلند خوند دستشو رو حرکتی داد که جادو به سمت مینگی پرتاب شد ، در کسری از ثانیه یونهو خودشو جلوی مینگی انداخت و مرد جوان رو بین دستاش احاطه کرد تا آسیبی بهش نرسه اما جادو برخوردی باهاش نکرد : آلین آروم باش .... این طوری فقط به بقیه صدمه میزنی .... ما با هم توی یک قایقیم یادت که نرفته .
آلین فریاد زد که نیروی سیاهی از اطرافش پرتاب شد : اما الان فقط دخترای منن که کشته شدن .
بدن آلین یهویی آروم گرفت و به سمت زمین سقوط کرد نگاه همه به پشت سرش افتاد ، وویونگ دقیقا اونجا ایستاده بود : باید یک جوری آروم میشد هارمونی بهم گفت که چیکار باید انجام بدم .
ماریام نفس راحتی کشید و دستشو به دیوار گرفت : اگه یکم دیگه ادامه پیدا میکرد خشمش جادو های حفاظتی از بین می‌رفت .
- تو برای نجات من پریدی جلوم .
توجه همه به اون دو نفر جلب شد ، یونهو هنوزم دستاشو برای حفاظت از مینگی دورش نگه داشته بود : میخواست بهت صدمه بزنه .
چشمای مینگی بدون حرکت خیره بود به صورت یونهو : اما خودت صدمه میدیدی.
لبخند کوچیکی روی لب یونهو نشست : مهم این بود که تو صدمه نبینی .




هفت گناه کبیره انجیل Where stories live. Discover now