part 13

314 30 0
                                    


داستان از نگاه نلا
بیدار شدم صبح شده بود اتاق با نور خورشید روشن شده بود تو اتاق خودم نبودم
یادم افتاد دیشب بابامنو اورد تو اتاق خودش ولی خودش نبود
حالم بهتر شده بود اما بازم سرم درد می کرد و گلوم می سوخت
رفتم پایین جز سارا دو نفر دیگه هم بودن و داشتن خونه رو تمیز میکردن
تقریبا یادم رفته بود مهمونای عزیزمون امروز میان
و اینکه قراره من مدرسه رو بپیچونم
رفتم تو اشپز خونه
س : سلام عزیزم
سارا گفت و شیر رو میز گذاشت
بغلش کردم تو همین چند روزی که نبود کلی دلم براش تنگ شده
سر میز نشستم
بابا اومد و کنارم نشست
ز : بهتری ؟
_اره
ز: چرا اماده نشدی ؟
_ امروز نمیرم سرم خیلی درد میکنه
ز : باشه
گفت و سرمو بوسید
منم بغلش کردم
ز : نلا دارم میرم فرودگاه اگه ازت بخوام باهام بیای میای؟
شاید خیلی دختر حرف گوش کنی نباشم اما خودش میدونه که حاظر نیستم ناراحتش کنم
_ میرم لباس بپوشم
گفتم و رفتم بالا
قراره یه هفته ی کاملا عذاب اورروسپری کنم و هیچ نقشه ای هم ندارم نمی خوام یه دقت واسه بابا دردسر درست کنم یا ناراحتش کنم
یه تیشرت و شلوار جین مشکی پوشیدم
توی راه زین همش در مورد اینکه یه مدته که من دپرس شدم و ازاون دختر شاد شیطون هیچ خبری نیست و اون دلش برای ورژن پر جنب و جوش من بیشتر تنگ شده حرف زد
دپرس نشدم ولی خب یه چند ماهی میشه که همش تو خونم و جایی نمی رم عمو نایل و هری هم که نیستن یکم فقط بی حوصله شدم .
بعداز نیم ساعت رسیدیم فرودگاه ساعت تقریبا دوازده بود و قرار بود بعدش بریم رستوران .
ما زود رسیده بودیم هنوز هواپیماشون ننشسته بود .
توی سالن انتظار نشسته بودیم
داشتم جواب اس ام اس ی امیلی و میدادم که خب با رایلی رفتن سر قرار
به نظرم به هم میان
زین یه روزنامه از کنارم برداشت و مشغول خوندن شد
تاحالا ندیده بودم روزنامه بخونه
نگاش کردم تو کت و شلوارش خیلی خوب به نظر میرسید موهاشو بالا داده بود و این صد برابر جذاب ترش می کرد
_وقتی روزنامه می خونی خیلی جذاب میشی بابا
سرشو بالا اورد و لبخند زد
ز : بهم نمیاد روزنامه بخونم
_اگه بابام نبودی باهات میرفتم سر قرار
ز : خب یه هجده سال دیر دنیا اومدی نل
_حالا چی میخونی ؟
ز : دنبال خونه می گردم
_می خوای خونه بخری
ز : اره یه جایی واسه وسایل می خوام یه خونه کوچیک
سرمو تکون دادم و منتظر مهمون عزیزمون نشستم شاید فعلا اتش بس باشم ولی هنوزم روی بابای جذابم حساسم

Daddy (Z . M )Where stories live. Discover now