part 34

212 22 6
                                    


داستان از نگاه هری !
چهار روز از ناپدید شدن زین میگذره نلا خیلی بیتابه همش دنبال اینه که یه ادرسی چیزی از زین پیدا کنه تاحالا به همه ی دوستای باباش به همه اشناهاو فامیلا هتل ها و بیمارستان ها و حتی پزشک قانونی ها رفته ولی هیچ چی .
البته ازدیشب یکم اروم شده و دیگه خیلی بهونه نمیگیره خب حقم داره فقط شونزده سالشه نلا زمانایی که زین چند هفته چند هفته غیبش میزد و سر به بیابونا میزاشت رو یادش نمیاد
از وقتی که فهمیدیم میرا برگشته همه یه جورایی نگران شدیم واسه زین و نلا و اینده شون وایه این که نلا چه واکنشی قراره به این نشون بده یا اینکه اصلا قرار هست بدونه که میرا مادرشه یا زین یه جوری قال قضیه رو میکنه و حلش میکنه
همه پسرا تو فکرن دیگه هیچ کدوممون حوصله و رمق سر و صدا و شلوغ کاری نداریم
اما خب نگرانی من خیلی با اونا فرق میکنه
شونزده ساله که هر روز دارم ازخودم میپرسم تصمیمی که درمورد زندگی زین و نلا و میرا گرفتم درست بوده یا نه ؟ تا یه مدت به خاطرش عذاب وجدان داشتم ولی مطمئنم که کار درست رو انجام دادم فقط و فقط  به خاطر زندگی خودشون بود .
بعضی وقتا دونستن چیز هایی که بود و نبودش توی زندگی فرقی نداره مثل یه سم محلک میمونه سود که نمیرسونه هیچ ذره ذره وجود ادمو اب میکنه
زین مثل داداشم بود و هست و همه میدونن که من چقدر نلارو دوست دارم درست مثل دختر خودم دوسش دارم و وقتی که قرار شد این تصمیم رو درمورد زندگیشون بگیرم شب و روز فکر کردم و در اخر عاقلانه ترین تصمیمو گرفتم
اما هنوزم میترسم نه از اینکه اشتباه کرده باشم درمورد اون کاملا مطمئنم فقط میترسم واکنش زین و نلا قراره چی باشه نمی تونم چه جوری باید متقاعدشون کنم
همه چیز خیلی زود به هم ریخت همه ی اون دنیای زیبایی که زین ب ای نلا ساخت در حال ویران شدنه و هممونو زیر اوارش خفه میکنه
ولی خب زین تنهایی نمیتونه از پسش بربیاد و خودمم باید یه غلطی بکنم
بلند شدم و سریع لباسامو عوض کردم و به بقیه گفتم که تا جایی میرم و زود بر میگردم
سوار ماشین شدم
و به طرف تنها جایی که ممکن بود بتونم میرا رو پیدا کنم یعنی خونه ی پدر بزرگش حرکت کردم
میترسم که تا قبل از رسیدن من از اونجا رفته باشه
خداکنه دیر نرسم

ببخشید یه خاطر تاخیر
اگه کامنتا بالا باشه یه قسمت دیگه هم میزارم

Daddy (Z . M )Where stories live. Discover now