part 19

304 21 0
                                    


بعد از اون شب و تولد نلا خیلی چیزا تغییر کرد . رابطمون خیلی بهتر شد نه اینکه قبلا بد بود یا صمیمی نبودیم فقط یه مدت به خاطر کار روی البومم درگیر بودم و خب از نلا غافل شده بودم . اما الان خب یه جورایی همه ی اونا تموم شد و ما مثل قبل شدیم
و خب اتفاق مهم این که رابطمو با جی جی تموم کردم البته نه به خاطر اینکه نلا یه وقت کاری نکنه به خاطر اینکه نمیخواستم به اسم رابطه ی کاری با قلب و زندگیش بازی کنم و خب اونم وقتی حرفامو شنید خیلی خوب برخورد کرد
من اماده نبودم برای ازدواج یا عاشق کسی بودن هنوز یه چیزایی از قبل توی قلبم مونده که خب این اجازه رو بهم نمیده
نه این که نمی توتم گذشته رو فراموش کنم نه نمیخوام که فراموش کنم . هرچی باشه اونا بهترین و رویایی ترین روزای عمرم هستن و قصد فراموش کردنشو ندارم .فعلا
ن : من گشنمههههههههههه
ل : خفه شو نایل الان یخچالو خالی کردی !
لویی غر زد و نایل اخم کرد
فعلا این قوم تاتار ریختن اینجا که خب واقعا داره خوش میگذره
ل : ببین هری یا خیلی دوستانه اونو میدی به من یا خیلی دوستانه جرت میدم
ه : راه دوم
لیام و هری هم که دارن مثل بچه ها سر کنترول تلویزیون میجنگن انگار نه انگار که سی و خورده ای سالشونه
دقیقا مثل زمان تینیجری رفتار می کنن
نلا الان مدرسه اس و تقریبا یه ساعت دیگه میاد
خیلی اصرار داشت که مدرسه نره اما به زور راضیش کردم
واقعا دیگه داشت خوش میگذروند چهارروز غیبت کم نیست و منم مجبور شدم کلی دلیل و مدرک برای مدیر مدرسه بیارم تا قبول کنه
ولی چیزی که یکم ذهنمو به خودش مشغول کرده این بود که امروز از مدرسه ی نلا زنگ زدن و گفتن که حتما فردا با نلا برم مدرسه و نگفتن که برای چه کاری
برخلاف من نلا همیشه باهوش و درسخون بود و انظباتشم بد نبود و بچه ی شری نبود اما نمی دونم چرا باید فردا بریم
_ اوییی پاشین باید بریم
ن : ولی هنوز یه ساعت مونده
نایل گفت
شرط اینکه نلا امروز بره مدرسه اینه که برای  ناهار بریم بیرون
_ هرچی زود تر حاظر شی زودتر به غذا میرسی نایل !
مثل جت پرید تو اتاق
خداااا اگه کل غذاهای دنیارو هم بهش بدن باز نه نمیگه
بعد از کلی تلاش که لیام جوراباشو پیدا کنه هری رو به زور از کنار اینه و لویی رو از دستشویی بیرون بکشیم بالا خره ساعت دو از خونه اومدیم بیرون
و نیم ساعت بعد جلوی مدرسه بودیم که بچه ها داشتن خارج میشدن
پسرا سرشون رو پایین گرفته بودن که یه وقت مورد حمله ی هم کلاسی های نلا قرار نگیریم بعد از چند دقیقه نلا بیرون اومد و وقتی که دیدمش دستمو تکون دادم و متوجه شد
بعد از کلی مشکل برای جا
لیام همچنان پشت فرمون نشست
من و نلا جلو و اون سه تا چل هم عقب نشستن که هی تو سر و کله ی هم میزنن
بعد از اینکه یه جنگ سر انتخاب رستوران داشتیم بالاخره تصمیم گرفتیم بریم مک دونالد
خدا این یه هفته که اینا اینجان رو به خیر کنه

Daddy (Z . M )Where stories live. Discover now