part 12

319 31 1
                                    


داستان ازنگاه زین
جی جی مادرش و خواهر و برادرش فردا میان خونمون و چون جی جی خونه ی نیویورکشو فروخته یه هفته میان اینجا
قبلا با نلا صحبت کرده بودم و خیالم تا حدودی راحت بود
نلا تو اتاقش خواب بود ساعت نه شبه دیگه باید برای شام بیدار شه
با توجه به حادثه ی جان گداز دیشب سر راه دوتا پیتزا گرفتم که تا الان حتما یخ کرده خودمم خیلی گرسنم بود
پاشدم رفتم سمت اتاقش تا خودم بیدارش کنم
تقریبا یه روزه که ندیدمش
دیشب که اومدم خواب بود و صبح زود تر از من رفته بود
حتی نتونستیم ناهارم با هم باشیم
در زدم ولی جوابی نیومد دررو بازکردم چراغ روشن بود عرق کرده بود و موهاش توی صورتش ریخته بود اخم غلیظی روی پیشونیش بود
خب باید اعتراف کنم زندگی هنوز زیبایی هاشو داره
قبلا توی یه کتاب خوندم که نوجونا دوست ندارن باهاشون مثل بچه ها رفتار کنی و محبت بیش از حد رو یه جور بی احترامی می دونن و به دلیل اینکه من بهترین و جذاب ترین پدر دنیام(برمنکرش لعنت😎)پس یکم خودمو کنترل میکنم که باهاش خیلی ور نرم اما الان نتونستم خودمو کنترل کنم و محکم شقیقشو بوسیدم
_نلا . پاشو خوابالو
جواب نداد
_نلا پاشو وقت شامه
سر تخت نشستم و پتوشو کنار زدم همچنان تکون نخورد فقط یکم سرشو جابه جا کرد
_نلا
گفتم و تکونش دادم و اینکه دستم سوخت
به طرز وحشتناکی داغ بود
دستمو روی پیشونیش گذاشتم تبش خیلی بالا بود از دستشویی تو اتاقش یه حوله برداشتم و خیسش کردمو روی سر و گردنش گذاشتم که باعث شد بیدار شه
ن: بابا
_ جانم
ن : میشه یه قرص بهم بدی سرم خیلی درد میکنه
_پاشو بریم دکتر
ن: نه خواهش میکنم حوصله ندارم
_خیلی تبت بالاس
ن : خوب میشم خودم
_نلا!
می دونم که از خر شیطون پایین میاد از بچگیش به دکتر و بیمارستان الرژی داشت
از توی اشپز خونه یه قرص مسکن و یکم ابمیوه براش بردم
توی همچین وعضی سارا و مکس هم خونه نیستن
قرصشو که خورد ازش خواستم تا بیاد پیش خودم بخوابه ولی هم خسته وهم تنبل تر ازین حرفا بود پس بغلش کردم و توی بردمش تو اتاق خودم و گذاشتمش روی تخت
_نل حالت خوبه
سرشو تکون داد
اونشب من و نلا تنها پیش هم خوابیدیم مثل قدیما تنها ی تنها هیچ کس پیشمون نبود خودمون بودیم و خودمون اما چیزی که نلا خیلی بیش تر بهش نیاز داشت چه قبلا چه الان من نبودم یه نفر بود که ازش مراقبت کنه نلا به مادر نیاز داشت
هرچقدر مامانم باهاش مهربون باشه و یا سارا ازش مراقبت کنه اما اون هنوزم به مادر نیاز داره اما حیف که ما ادما بعضی وقت ها برای رسیدن به ارزوی خودمون زندگی عزیز ترامونو خراب میکنیم

Daddy (Z . M )Where stories live. Discover now