نفسم بند اومده بود
چشمام پر از اشک شده بود
جیغ کشیدم و البته اوناهم باهام داد زدن
"تولدت مبارک نلا "
همه اومده بودن هری نایل لیام لویی حتی امیلی و رایلی هم زود تر از من رسیده بودن
همه جای خونه پر بود از بادکنک قرمز و دوتا بادکنک نقره ای که عدد 16 رد نشون میداد
اصلا انتظارشو نداشتم و خب خیلی احساساتی شدم
همه ی ادمایی که از ته ته قلبم عاشقشون بودم اونجا بودم مادربزرگ و بابابزرگمم بودن .
نتونستم خودمو کنترل کنم و یکی یکی همشونو بغل کردم
بعدش هم بابا از توی اشپز خونه با یه کیک بزرگ قرمز که شکل قلب بود اومد بعد از این که کیک رو ازش گرفتم محکم بغلش کردم .مثل زمانی که بچه بودم و احساس کردم همه ی دنیا مال منه خدا میدونه چقدر بهش احتیاج داشتم به تک تکشون
ن : خب اگه بغل کردناتون تموم شده کیکو بخوریم
عمو نایل گفت و همه زدن زیر خنده
ز : نایل تو که یه کیک جدا خوردی که به این ناخونک نزنی
ن : نه خیر قبول نیست این خوشمزه تره تازه توت فرنگی ام داره
بعدم قیافشو مظلوم کرد
و باز همه زدن زیر خنده
بابا همیشه میگه شکمو بودنم به نایل رفته . زمانایی که بچه بودم و بابام مجبور بود جایی بره عمو نایل میومد پیشم و اینقدر میخوردیم که کارمون به دکتر می کشید
بعد از کلی خنده قرار شد که بریم سراغ کیک و کادو
پشت میز وایسادم و به کیک خوشمزه روبه روم ذل زدم
ه : ارزو کن نلا
هری گفت و من چشمامو بستم و فقط خدا میدونست که چی ارزو کردم
بعدشم شمع رو فوت کردم و کیکم رو بریدم و البته از کادو ها نگذریم که خیلی خوشگل بودن بعدشم بابا گفت که میره کادوشو بیاره
و خب باید اعتراف کنم که همیشه کادوهاش بهترین بودن
اول یه جعبه بزرگ و باریک رو از پله ها پایین اورد و بعدم یه جعبه ی کوچیک و بهم داد
بازش کردم یه گردنبد فوق العاده قشنگ بود که شکل قلب بود و کنارش یه n خوشگل حک شده بود
و خودش جعبه بزرگ رو باز کرد
ز : فک کنم این کادو اصلی باشه
یه نقاشی قاب شده بود که عکس خودم بود . خودش کشیده بود و معلوم بود که خیلی کار برده و شاید بگم که بهترین کادوی عمرم بود
تابلو رو ازش گرفتم و بغلش کردم
_مرسی بابایی خیلی دوسش دارم خیلیی
ز : تولدت مبارک عشق من
گفت و پیشونیم رو بوسید
تا اخر شب کلی حرف زدیم و بازی کردیم و خیلی خوش گذشت و بعد از شام هم به اصرار بابام رفتیم شهر بازی
من که میدونم هنوزم به خاطرش عذاب وجدان داره و قتی اینبار من و اون کنار هم سوار رولر کاستر شدیم گفت
ز : اگه همه ی ادما هم بین من و تو باشن بازم قلب من به مال توو صله نلا هیچ وقت هیچ چیز نمیتونه دخترکوچولوی خوشگلمو ازم جدا کنه
سرمو روی شونش گذاشتم اون روز بهترین روز عمرم بود نه به خاطر جشن یا کادو به خاطرا ین که حرفایی که سال ها انتظار شنیدنشو داشتم بالاخره زده شدن اونم توی صادقانه ترین حالت ممکن
بعد از این که رولر کاستر وایساد و پیاده شدیم بابا گفت : جبران شد ؟
و بعد دوتایی زدیم زیر خنده و صدای خنده مون همه جارو پر کرد
YOU ARE READING
Daddy (Z . M )
Fanfictionهمیشه فکر میکردم چون بابام یه خواننده ی جوون و معروفه خیلی خوش بختم حد اقل تا زمانی که زندگی ثابت کرد کاملا در اشتباهم