واقعا توی رستوران به اون شیکی زد زیر گریه ؟
امیلی با چشمای گرد شده پرسید
_اره همه داشتن با تاسف بهش نگاه می کردن
ا : اووه خداکنه بابات نفهمه
_ فهمید
ا : چی؟ بهش گفتی ؟
_نه خودش فهمید همیشه میفهمه که تمام این کرم ریختنا زیر سر منه
ا : پس با این حساب بیچاره شدی حتما یه تنبیه حسابی در انتظارته
_ نه فک کنم فقط چند روز باهام حرف نزنه
زنگ خورد و معلم موسیقی اومد
اون زنیکه ی چاق باعث شده از موسیقی متنفر شم
خیلی رو اعصابه همش غر میزنه
-خب بچه ها نُت ها تونو بزارید رو میز و شروع کنید و البته یه دانش اموز جدید هم داریم که معرفی میکنیم
با دستش به پسری که کنار در بود اشاره کرد
اصلا متوجه نشدم که اونجاس
و برخلاف بقیه پسرا خوش قیافه بود چشمای ابی و موهای بور داشت و قد بلند بود ازونایی که از فردا باید آمبولانس جلوی در صف بکشه
- سلام بچه ها من رایلی جونز هستم و از آشناییتون خوش بختم
خب خیلم با نشاط و مهربون بهنظر میرسه
- خب رایلی میتونی بشینی
و اومد کنار امیلی نشست
کلاس مثل همیشه خوب پیش رفت و قرار بود که من و امیلی برای ناهار بریم کافی شاپ توی مدرسه
*
*
*
ا : قهوه هاش مزخرفه
- مزه اب میده .بیا بریم سر اون میز اخری
اما قبل از اینکه برسیم اون پسره رایلی پشت میز نشست
تا مارو دید گفت
ر : اگه بخواین میتونین بشینین مشکلی نیست
فک نکنم امیلی مشکلی داشته باشه پس صندلی رو کار زدم و نشستم
ر : من رایلی ام و از اشناییتون خوشحالم
بعد با امیلی دست داد و امیلی خودشو معرفی کرد
_نلا
باهاش دست دادم
ر : اره نلا میشناسمت. خواهرم باباتو دوس داره
به لحنش خندیدم
ر : البته اگه تو ناراحت نشی
_نه ناراحت نمی شم
ا : توهم تو نیویورک زندگی میکنی رایلی ؟
ر: راستش ما تو لندن بودیم اما به خاطر کار پدرم اومدیم نیویورک
-لندن قشنگه نه ؟
من پرسیدم یکی از مکان های مورد علاقمه اما تا حالا نرفتم
ر : اره شهر قشنگیه
دستمو زیر چونم زدم و منتظر شدم ادامه بده
ر : به شهر باران و موسیقی معروفه و برای ادمای عاشق خیلی خوبه اما واسه من فقط زادگاهمه
اون با نمکه
فک کنم امیلی حسابی عاشقش شده
ر : راستی شما چیزی درمورد pog کلاب میدونید ؟
_ یه کلاب شبانه توی نیوریورکه خیلی هم معروفه
ر : چه عالی ! من می خوام امشب برم شماهام میاین
ا : دیونه شدی مارو راه نمیدن ما 18 سالمون نشده
ر : اوه کام ان من یه عالمه فیک ای دی دارم خیلی راحت میتونیم بریم نظرتون چیه ؟
خیلی دلم میخواد برم بدمم نمیاد یکم بیشتر با این بلوندی وقت بگذرونم
_من میام
ر: عالیه. توچی امیلی ؟
امیلی مردد بود
ا: من فقط نمیخوام دردسر شه
ر : مطمئن باش چیزی نمیشه
ا: باشه میام
ر : خب پس شب ساعت هفت جلوی کلاب میبینمتون دخترا
گفت و رفت
امشب قراره خیلی باحال شه نه ؟
نظر ؟
عکس : رایلی
YOU ARE READING
Daddy (Z . M )
Fanfictionهمیشه فکر میکردم چون بابام یه خواننده ی جوون و معروفه خیلی خوش بختم حد اقل تا زمانی که زندگی ثابت کرد کاملا در اشتباهم