BLACK WINE_PART23

1.4K 236 20
                                    

با قدم های ارومی توی اون راهرو تقریبا طولانی و عریض راه میرفت و سعی میکرد به صدا های اطراف توجه ای نکنه.

همیشه از اینکه بیاد اینجا متنفر بود ولی خب چیکار میشه کرد هیونگاش این ماموریت رو بهش سپردن.

*بچه ها ببنید کی دوباره اینجا اومده.

*جووووننن باسن رو ببین...بده بکنیم.

*افسر پارک؟تو که همیشه زیر بقیه هستی حالا چی میشه این دفعه زیر ما باشی؟قول میدم خیلی اروم پیش بریم.

دندوناش رو با حرص روی هم فشرد و چشماش رو بست.

حالش از اینجا و ادماش بهم میخوره.

اگه راهی وجود داشت واسشون یه تله ی خوب درست میکرد تا دیگه نتونن حرف بزنن.

با سرو صدای اونا بقیه هم متوجه جیمین شدن و با بی شرمی ازش درخواست میکردن ولی جیمین تمام این راه رو فقط برای یه نفر اومده و اگه هیونگاش بهش اصرار نمیکردن مطمئنا تا عمر داره هیچ وقت وارد این گورستون نمیشد.

روبه رو در انفرادی ایستاد و کیسه ی توی دستش رو جابه جا کرد تا کلیداش رو از داخل جیبش دربیاره ولی با صدای یکی از زندانیا که مخاطب قرارش میداد از کارش متوقف شد.

*ببینش حتما باز نوبت اون یارو هست که بهش بده.

*اره...عجب هرزه ای هست.

*کارکنان دولت همشون اینجورین.

لبش رو اروم گزید و سعی کرد جلو لرزش دستاش رو بگیره.

به راحتی دارن پشت سرش حرف میزنن و اون مجبوره سکوت کنه و بیخیال تحقیر شدنش از طرف اونا باشه.

ولی مگه اونا کین که اینطوری تحقیرش میکنن و مردونگیش رو زیر سوال میبرن؟؟

یعنی به جایی رسیده که یه مشت خلافکار بی مغز و احمق دارن بهش توهین میکنن؟؟

سعی کرد بغضش رو مخفی کنه و یه نفس عمیق کشید.

باز با خودش تکرار کرد فقط بخاطر هیونگا.

لبخند اروم ولی فیکی زد و برگشت سمت اونا.

صدای محکم ولی ارومش باعث شد همه ساکت بشن و با کنجکاوی به اون چشمای تیز نگاه کنن.

جیمین:بنظرتون من هرزم؟؟!

کسی جوابش رو نداد پس لبخندش گشادتر شد و گفت:

🥃🍷Black Wine🍷🥃Where stories live. Discover now