با پشت دست زد توی دهن جونگکوک و باعث شد خون داخل دهنش جمع بشه.
جونگکوک دستش رو سمت لبش برد و خون روی لبش رو پاک کرد.
اون طعم فلزی که تو دهنش جمع شده رو،تف کرد.
*مثل پدرت بی عرضه ای.
اخمی کرد ودندوناش رو بهم دیگه سایید.
_معذرت میخوام.
*ببند دهن لجنت رو.مشکل از تو نیست،مشکل از اون تهیونگ احمقه که گول تو رو خورده.
کیم با کمک عصاش که سرش از جمجه ی نقره ای رنگی ساخته شده،از جاش بلند شد.
جونگکوک ایستاد و به روبه روش خیره شد.
کیم نزدیک جونگکوک شد و با عصاش به زانوش ضربه زد و باعث شد کمی از درد خم بشه.
*اول پسرم رو صحیح و سالم پیشم برمیگردونی بعدش تکلیفت رو مشخص میکنم.
نقشه هاش.
_بله.
محکم و جدی گفت همچنین یکم غرور اضافه کرد.
***
یک ساعتی میشد که روی کاناپه روبه روی سورا نشسته بود و داشت به اون دختر نگاه میکرد که سگ بدبخت رو توی بغلش گرفته و داشت از شدت فشار خفه میشد.
سورا با اون چشمای درشتش به چشمای تهیونگ خیره بود و مدت طولانی پلک میزد.
بالاخره با اومدن ساندرا با سینی پر از خوراکی نگاهاشون رو از همدیگه گرفتن و به جاهای دیگه خیره شدن.
تهیونگ با دیدن اون همه خوراکی تازه یادش اومد گرسنشه و نیاز داره به جای این خوراکیا غذا بخوره چرا که الان وقت نهاره.
ساندرا با لبخندی که اون رو مهربون تر نشون میداد کنار تهیونگ نشست و سینی رو جوری روی میز گذاشت که دست تهیونگ به خوراکی ها برسه.
سورا جیغ کشید و بالاخره هولی رو رها کرد و خواست سمت خوراکیا شیرجه بزنه که با چشم غره ی ساندرا روبه رو شد.
*سورا برو دستات رو بشور.
خیلی زود لباش اویزن شدن و بغض کرد.
شونه های کوچیکش افتاده شد و با قدم های ناراحت و ناامید سمت دستشویی رفت.
ساندرا چتری های موهاش رو بهم زد و نفسش رو کلافه خارج کرد.
*من موندم بابای این بچه چی بهش یاد داده؟!
![](https://img.wattpad.com/cover/176635597-288-k677745.jpg)
YOU ARE READING
🥃🍷Black Wine🍷🥃
Fanfictionblack wine_شراب سیاه اینکه انسان ها گناه میکنن تقصیر خودشون نیست!! اینکه گناهشون به مرور زمان براشون جذاب میشه هم تقصیر خودشون نیست!! بیاید قبول کنیم پدر ما که توی بهشت زندگی میکرد هم گناه کرده و از بهشت رانده شده و این نشون میده هر چقدر هم پاک باشی...