توی راهرو تاریک و نمدار راه میرفت و سعی میکرد با خارج کردن نفسای بلند از حرص داخل وجودش کم کنه.
قشنگ صدای یونگی هیونگش توی مغزش میچرخید و همین کافیه که دلش بخواد سرش رو به دیوار بکبونه.
_جیمین...تو میدونی جانگکوک یه ادم حیله گره و میتونه دقیقا عین مار کبرا با ظاهرش همه رو گول بزنه...ازت میخوام که اجازه ندی کسی وارد سلولش بشه...احساس میکنم یه جای کار میلنگه.
پوفی کشید و روبه رو در اهنی و زنگ زده ایستاد.
اره اینجا همون جاییه که سزاوار ادمای گناهکار و بیگناهه.
*بخدا قسم اگه به یونگی هیونگ اعتماد نداشتم تیکه پارت میکردم جئون جانگکوک.
پرونده ی توی دستش رو جابه جا کرد و بعد از تلاش جزئی کلیداش رو از جیب پشتش دراورد.
در رو با کلید باز کرد و وارد شد.
جانگکوک رو پیدا کرد که روی تخت سفت و سردش به خواب عمیقی رفته.
لحظه ای فقط با دیدن چهره ی اروم جانگکوک از حرفش پشیمون شد و بعد با به یاد اوردن کاراش با تاسف برای خودش سر تکون داد.
پوف کلافه ای کشید و با پا محکم به در کوبید.
شروع کرد به دست زدن و صداش رو بلند کرد.
*جئون جانگکوک پاشو...پاشو و از خواب زمستونیت بیدار شو...یالا...یالا...زودباش.
جانگکوک بدون اینکه چشماش رو باز کنه سرش رو میچرخوند.
بلند و عمیق نفس نفس میزد.
اون همه سروصدا هیچ فایده ای نداشت.
جیمین با شک نزدیک جانگکوک شد و بالا سرش ایستاد.
موهای مشکی و تقریبا بلندش که با عرق روی صورتش تزئین شده کافیه که جیمین تسلیم بشه و به جذابیتش اعتراف کنه.
خب واقعا چیز عجیبیه.
چون از نظر جیمین هیچکس به اندازه ی هیونگاش جذاب نیست.
سرش رو تکون داد و دوباره به چهره ی جانگکوک خیره شد.
اخم روی پیشونیش و چین روی دماغش و همچنین دمای بالای بدنش نشون میده توی کابوس و بختک گیر کرده.
حقیقتا قلب جیمین خیلی ساده تر و پاک تر از اونیه که نسبت به بقیه بی تفاوت و بی رحم باشه حتی اگه طرف مقابلش یه قاتل زنجیره ای باشه.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
🥃🍷Black Wine🍷🥃
Hayran Kurgublack wine_شراب سیاه اینکه انسان ها گناه میکنن تقصیر خودشون نیست!! اینکه گناهشون به مرور زمان براشون جذاب میشه هم تقصیر خودشون نیست!! بیاید قبول کنیم پدر ما که توی بهشت زندگی میکرد هم گناه کرده و از بهشت رانده شده و این نشون میده هر چقدر هم پاک باشی...