با حرص همونطور که پاهاش رو توی بغلش جمع کرده بود،پوست لبش رو می جویید و نامحسوس جانگکوک رو که بازم سرش تو کتابه میپایید.
به نظر جیمین جانگکوک الکی داره جو میاد.
"نگاش کن چه ژستی گرفته...انگاری از دماغ فیل افتاده مرتیکه ی خودشیفته"
خیلی خب...خودشم میدونه بیش از حد داره به جانگکوک گیر میده و دنبال اتو میگرده.
مثل همین چند دقیقه پیش که جانگکوک از تهیونگ درخواست کرد که دوست باشن و اروم بغلش کرد.
اون لحظه جانگکوک با دیدن چشم غره ی ترسناک جیمین لبخند روی لباش محو شد و با خودش فکر کرد:
"یعنی جیمین انقدر ازم متنفره که حاضر نیست اجازه بده دوستاش رو بغل کنم؟؟یعنی انقدر نفرت انگیزم؟؟"
حقیقتا جانگکوک خیلی ناراحت شد و انتظار داشت جیمین متوجه بشه ولی اون بی تفاوت شروع به صحبت کردن با تهیونگ کرد.
و اون لحظه بود که جانگکوک یادش اومد اولین دوست پسرش احساس میکنه اضافس و جاش توی این خونه نیست.
هر چقدر یونگی دلش بخواد میتونه در خونش رو برای قاتلا و خلافکارا باز بذاره ولی جانگکوک؟؟راستش جیمین احساس میکنه همیشه از این پسر بوی خطر میاد.
احساس میکنه قراره یه اتفاقی توی خونش بیفته که مسببش جانگکوکه.
جیهوپ:اههه...چقدر دوش گرفتن ادم رو سرحال میکنه.
جیهوپ با لذت این جمله رو گفت و بیشتر از قبل داخل کاناپه فرو رفت.
حاضرین توی جمع بهش لبخند زدن و اون با صورت بشاشی جوابشون رو داد تا اینکه نگاهش به جانگکوک افتاد.
نگاه ناراحت و سردرگم جانگکوک باعث شد بی اختیار بهش توجه کنه.
جیهوپ یکی از کساییه که تو این مدت فهمیده بود جانگکوک میتونه هر چیزی باشه به جز قاتل.
دقیقا مثل حالا.
الان کاملا شبیه یه پسر بچه ی دبیرستانی شده که میخواد بخاطر نفهمیدن فرمولا سرش رو بکبونه به دیوار.
لبخند ارومی زد و از جاش بلند شد.
"وقتی یونگی بهش اعتماد کرده...پس منم باید اعتماد کنم...بدم نمیاد یه دونسنگ شیرین عسل گیرم بیاد"
جیهوپ:جی کی؟؟
واقعا صدای جیهوپ تمام خستگی ادم رو تخلیه میکنه.
ESTÁS LEYENDO
🥃🍷Black Wine🍷🥃
Fanficblack wine_شراب سیاه اینکه انسان ها گناه میکنن تقصیر خودشون نیست!! اینکه گناهشون به مرور زمان براشون جذاب میشه هم تقصیر خودشون نیست!! بیاید قبول کنیم پدر ما که توی بهشت زندگی میکرد هم گناه کرده و از بهشت رانده شده و این نشون میده هر چقدر هم پاک باشی...