خاکستر سیگارش رو روی زمین تکوند و به اون چهرهای زیبا خیره شد.
جیهوپ:هیونگ تو ادم بشو نیستی.
_از اینکه منو خوب میشناسی خوشحالم.
جیهوپ نفس پر از حرصی کشید و دست به سینه شد.
به نیمرخ و صورت رنگ پریده ی یونگی خیره شد.
لبای سفیدش بیشتر از بقیه ی اجزای صورتش خودنمایی میکرد.
جیهوپ:مشکلی پیش اومده؟
یونگی نگاه متعجبی به چهره ی نگران و ناراحت جیهوپ انداخت.
چرا اين پسر هميشه بيشتر و بهتر ميشناختش؟؟
_نه،چطور مگه؟؟
جیهوپ:هیچی فقط احساس میکنم از یه چیزی ناراحتی.
_چیزی نیست،فقط فکر کنم زیادی نگران این بچه شدم.
لبخند جیهوپ گشاد شد و به بازو یونگی مشت زد.
_تو واقعا پرستار خوبی هستی.وقتی تهیونگ فهمید ازش مراقبت کردی کلی خوشحال شد.قول داد دیگه مریض نشه تا نگرانمون نکنه و وقتت رو نگیره.
یونگی با تعجب خنده ی کوچیکی کرد و سرش رو پایین انداخت.
_این بچه...بعضی وقتا به این فکر میکنم که جونگكوک چطور دلش اومد و سعی کرد بهش اسیب بزنه.
جیهوپ:اون یه ابله.
تهیونگ سرش رو بالا اورد و به هیونگاش نگاه کرد که داشتن با هم حرف میزدن.
به تهیونگ ثابت شد ، یونگی واقعا یه پریه که برای محافظت از ادما خلق شده.
بی توجه به بقیه سمت یونگی پا تند کرد و وقتی نزدیکش شد بدون اینکه فرصتی برای فکر کردن در اختیار یونگی بذاره بغلش کرد.
قد تهیونگ از یونگی بلندتر بود و بخاطر همینه که باعث میشد چهره ی کیوت و متعجب یونگی داخل اغوشش مخفی و کسی متوجه اون قیافه نشه ولی دستای رنگ پریده و بزرگش که رگاش برجسته بودن نظر هر کسی رو نسبت به خودش رو جلب ميكنه.
+تو واقعا یه فرشته ای.
خدایا ببین کی داره اين حرف رو میزنه.
صدای پر از ذوق تهیونگ که داخل گوشش نجوا میشد باعث شد تپش قلب بگیره.
حتی ته اون صدای کلفت و جذابش هم میشه پاکی رو احساس کرد.
YOU ARE READING
🥃🍷Black Wine🍷🥃
Fanfictionblack wine_شراب سیاه اینکه انسان ها گناه میکنن تقصیر خودشون نیست!! اینکه گناهشون به مرور زمان براشون جذاب میشه هم تقصیر خودشون نیست!! بیاید قبول کنیم پدر ما که توی بهشت زندگی میکرد هم گناه کرده و از بهشت رانده شده و این نشون میده هر چقدر هم پاک باشی...