ساکت و اروم تر از همیشه توی اتاق کار و کنار یونگی نشسته بود.
مظلومیت جانگکوک با اون چشمای غمگین که موهاش روشون خیمه زده دو برابر شده.
بر خلاف انتظار همه جانگکوک اروم بود.
خیلی اروم و درونگرا.
نامجون همیشه با خودش فکر میکرد اگه جانگکوک وارد این خونه بشه هر روز جنگ اعصاب دارن.
فکر میکرد قراره هر روز هفته یونگی عذاب بکشه و توی خاطرات گذشتش بسوزه.
ولی یونگی اروم و ملایمت تر شد.
مخصوصا با جانگکوک.
به هر حال اون واقعیت رو فهمید پس دلیلی نمیدید باهاش بد باشه البته اگه بازی با احساساتش رو فاکتور بگیریم.
با غمی که توی چهرش نشسته بود کاغذای توی دستش رو میخوند.
دقیقا شبیه پسر بچه ای شده که پدرش بهش گفته باید بیخ گوشش درس بخونه.
ولی جانگکوک از کمک کردن به یونگی ناراحت نبود برعکس دلش میخواست با این کار جبران کنه چون فکر میکنه هیچ چیزی نمیتونه تاوان اشتباهش رو پس بده.
اون بیشتر از این ناراحت بود که هر چی بیشتر میگذشت به جای اینکه به جیمین نزدیک تر بشه دور تر میشه.
نفسش رو تقریبا صدا دار خارج کرد و با انگشتاش چشماش رو مالید.
موهاش خیلی بلند شدن و این به شدت اذیتش میکرد ولی نمیدونست چرا به کوتاه کردنشون فکر نمیکنه.
با یکی از دستاش موهاش رو عقب داد و چشماش رو بست.
کاشکی یه راهی بود که جیمین رام بشه.
عشقش بیش از حد یک دهنده و چموش شده.
تا اونجایی که یادش می اومد وقتی قرار میذاشتن جیمین مدام سرخ و سفید میشد.
حتی سر اولین بوسه ی جدیشون جوری بابای جانگکوک رو در اورد که احساس میکرد تاحالا تو عمرش انقدر انرژی مصرف نکرده.
لبخند خیلی خیلی کوچیکی روی لبش نشست و به کارش ادامه داد.
میدونست قاتل اصلی کیه ولی ترجیح داد خود یونگی این رو بفهمه.
عینکاش رو از روی چشمای خستش برداشت و سعی داشت با فشردن چشماش خستگیشون رو از بین ببره.
دو روز بکوب و بدون استراحت داشت پرونده رو تفکیک میکرد و هر لحظه بیشتر از قبل به این نتیجه میرسید که جانگکوک بی گناهه و علاوه بر اینکه خانوادش رو نکشته، توی قتلای دیگه هم دست نداشته.
YOU ARE READING
🥃🍷Black Wine🍷🥃
Fanfictionblack wine_شراب سیاه اینکه انسان ها گناه میکنن تقصیر خودشون نیست!! اینکه گناهشون به مرور زمان براشون جذاب میشه هم تقصیر خودشون نیست!! بیاید قبول کنیم پدر ما که توی بهشت زندگی میکرد هم گناه کرده و از بهشت رانده شده و این نشون میده هر چقدر هم پاک باشی...